حال من

باز بر دل سایه افکند آفتاب
تا بگیرم دست، من چنگ و رباب
نرم نرمک میدهد گرما بمن
میزنم شانه به مویم باشتاب
بر تنم از یک حریر سیمگون
بر لبم رنگی به رنگِ سرخِ ناب
خندهایم میکنم شیرین و قند
گیسوانم را ،به چرخ و پیچ و تاب
اَبروانم طاق بستان میشود
هر نگاهم آتش سرخ کباب
هر دَمَم . بوی گلاب و گل دهد
پوستم گوئی شود ساتن مآب
میزنم بر جامه ام رنگ سپید
غم درون سینه میگردد حباب
الغرض این حالِ من ناگفتنیست
میشود صدمن "رسا" حالت کتاب
+ نوشته شده در شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۲ ساعت 22:8 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
