زدل گفتم

شاخه گلی شوی

حجت عشق

آتش چون کند

بزرگی کن

آمدی و رفتی

حسرت بودن

محال است

سربار تنم

بیمار دل

وقت دل سپردن

سقوط مرگبار

فرق بلبل و زاغ

خام عشق

کار مجنونان عشق

قمار عشق

لب تر نکردی

بیداد زمان

عنوان

نکردم گلایه

سیاهی دیده ام

دل خراب

عیب عشق

دوای تن بیمار

چشم به راه

دل بی همه چیز

دل خوش

عکس شکسته

خاطرات مرده

حسرت رُخَت

راه چاره