خبر نداری

کوه غم

روزگار خراب

ای دریغ

مزه ی عشق

فریاد آهنگر

درد بی درمان

اجنبی

گناه من

مرده دل

آرزوهای مرده

زندانی جهان

مهمان ما شو

خدا را شکر

به دل گفتم

آتش خفته

کار ناشریفان

روزگاری بود

بد باختیم

با خدا بودیم

آزرده هستم

دل بریدن

میشوی رسوا

خار در گلستان

دل گناهکار

خورشید بی نشان

پایان راه ما

تنها سوختم

جهان خراب

گر خدا داند