نیست درمانی

زقردا خبری نیست

به سرم زده

گر بود هوس

کرونا

منم ماه

چون خدا باش

حسرت دمادم

هستیم در بند

رخ زرد

بیقرار

ترک دل آزاری کن

بی شرافتان

بدان دنیا

عذاب دیده

روح مرا آزردی

جنگ دل و دیده

دل آزرده

اشک شبانگاه

زبان من و دل

خویش میازار

کاش بپاشد جهان

نیت شیطانی

چشم پوشی

راه زنده بودن

داده ام رضا

خواب غفلت

صاحبخانه

پشیمان کردیَم

آگه از درد

رسیدم خط آخر