وای من

رسم زمانه

حسرت پرواز

قلب بیمار

الطاف دهر

لطف اجل

خلق مردم خوار

بس است دیگر

قصه ی غم

نمایشنامه

خمار خواب

بزرگی کن

زهر باده

تلخ لبخند

صدای درد

بلای عشق

نیست دلی دگرمرا

پند صبوری

کاغذ درد

چاره ای نیست

هجو و بی معنا

سیاه و سرخ و زرد

چرا خفتی؟

نگاه سرد

آتش روزگار

شکوه نکردم

سفره صد رنگ

طلب سپاس دارد

سنگین بار

عشق تماشائی

باید بگذرم