جغد

حال چشمت

دور باطل

زدی آتش

تا خدا هست

زبان بی زبانی

تاولهای درد

صبر باید

امید واهی

  استعمار گر پیر

تصویر آینده

میکنم شکوه

کاش میسوزاندی ام

خوشا طفلان

به دادم برس

آسمان خیال

وای از یاد

اخبار خوب

مهمان من

سرمایه من

تن بیمار

شدم خام

مشق شب مجنون

نوش تو باد

ناتوانی

جنگ زمانه

مرگ خورشید (در سوگ همسرم علی پاداش)

مرا با غم نبــــود اینــگونه الفـــت

کنـــــارت بود دنـــــیای محــــبت

کنون وقت غروب و مرگ خورشید

گمان باید کنم با غربت ، عادت

درسوگ همسر مهربانم علی پاداش

گیتی رسائی

رنگ و روی عاشق

بگفتی و ندیدی

همزبان ما