وعده ی دوزخ




با جام شراب آمد و مستم کرد
با چشم خمار آمد و هستم کرد
چون دید که از مرز جنون میگذرم
با هجر و فراغ و داغ پیوستم کرد
#گیتی_رسائی

درد و بلا نصیب من و همچنان منی
آتش زدست بر دل من داغ شبنمی
گشتم چنان که صفر شدم پشت هر عدد
دیدم که گُر گرفته ز فریاد ِ زاغ گلشنی
#گیتی_رسائی

دیوانه تر از من به خدا
نیست در آفاق
جفت است هرآن درد که درام
نبود طاق
پیراهن غمهای جهان
باب تنم هست
بگذاشته است بر تن
فرسوده ی من داغ
#گیتی_رسائی

سر به سر داغ دلست
خنده ی روی لب من
آب بگذشته زسر
گریه ما خنده شده
#گیتی_رسائی

سینه داغ و
دیده داغ و
این تن تبدار داغ
وقت دیدن داغ و
هجران داغ و
درد، بی انکار داغ
رویهم این داغها
جانم به لب آورده است
#گیتی_ رسائی