خیال سرزلفش








کاش از دل خبرت بود
ولی دانم نیست
زین همه داغ به قلبت اثری
دانم نیست
تا به کی وعده دهم بر
دل دیوانه ی خویش؟
از همه کس خبرت هست
زمن دانم نیست
#گیتی_رسائی

تا خدا هست تو در کنج دلم جا داری
دردم اینست چرا ازمنِ دیوانه تو پروا داری؟
آتشی نیست که خاموش شود در دل من
تو بگو از من و از دل چه تمنا داری؟
#گیتی_رسائی

بیرنگتر از زنگ ، فقط این دل ما بود
دیوانه و بیرنگ و ریا ، این دل ما بود
گردیده اسیر دل صد رنگ ،چه سازم؟
افسوس اسیر دل تو ، این دل ما بود
#گیتی_رسائی

گفته بودم
میزنم آتش دل دیوانه را
دل مرا آتش زد و
خاکسترم بر باد داد
#گیتی_رسائی

اینست سزای من بیچاره که سوزم
آن لحظه که بودی تو و من رام نبودم
اکنون چه ثمرناله کنم بیش چه حاصل؟
صد دانه نشاندی تو ودر دام نبودم
#گیتی_رسائی

زراه خود ستائی
خنده کردم
به یک دیوانه ی
از خویش بیرون
ببین سردرگریبانم
به عمری
زده غم بر من و بر دل
شبیخون
#گیتی_رسائی

تو مستم کردی و
بیرونم از خویشم
ترا می خواهم و
فارغ ز خویشم
کجا پیدا کنی چون من
کسی را؟
چنین دیوانه ای ؟ غافل
ز خویشم
#گیتی_رسائی

دیوانه من مباش
که
عمریست عاشقم
#گیتی_رسائی
ماجرای ما ببین نقل محافل گشته است
این سزای هرکسی باشد که غافل گشته است
تا به کـــــــــی باید کـــشــــــــم برزخ نقــاب رنگ رنگ؟
تا بگویم مردمــــــــــان، دیـــــــــوانه عاقل گـــــــشته است


اسیری لذتی جانانه دارد
چنیـــــن لذت فقــــط پروانه دارد
اگر عــــــشقیست در ایثـــارجان است
چنــــــین ســـــــودا فـــــــقط دیــــوانه دارد
![]()