نفس زندانیست

دل نشکستم

هیچکس همدم نشد

نارفیق

شوق دیدار

بار سنگین

من آن دردم

مهمان خدا

ماران روی تخت

ناقوس غم

خنجر دل

میشکنم

دلم بد شکست

مَرد راه عاشقیها

شاید

نیست چاره

نقل پیکارهاست

در آتش فتاد

نباشد مرهمی

غرورت

زدردم آگهی

وای برمن

هردو عادت کردیم

ترک کردار

ترحم خوب نیست اما....

تصویر رویا

مرده از گور رانده

بازی  را تو بردی

کی تو کجا همچو منی

تا تو بودی