من کرده ام تجربه

طرفه ای نبستیم

ما را مترسان

عاشق مشو

هیچ بزرگ

عمر بگذشت

قصه نهانی

بیخود ز خودند

جهان بی رحم

باید پند گیرد

مکن شکایت

خسته از گفتن

دور عاشقیها

کابوس عشق

دزدان ایرانی

عقل اگر بود

چوب دو سر طلا

عید بدون قربانی

غرق  خرافات

زهر چشیدم

حال عاشق

خبر نیست ترا

تبر آورده

سنگ دل

دلم خون است

خدای آن زمان

ما بیچاره تر

بهانه ی عشق

ابزارک تصویر

بهانه ی عشق

جهنم را خریدم

مُهر بی نیازی

باید آباد کرد

رهگذارم