میتراود از درون دیده ام

ناله ام جای غمم در سینه ام

دردهای سینه ام سنگین شده

ناله هایم ناله ای رنگین شده

پیش هرکس عقده را وامیکنم

تاکه شاید مرهمی پیدا کنم

هرچه دیدم سر بسر آزار بود

زندگانی پشت هم تکرار بود

زندگانی جای مرهم درد داشت

مرهمی گرداد حکم زهر داشت

گوئیا از من دلی پرکینه داشت

عقده هائی کهنه و دیرینه داشت

زو بجز جور و جفا کی دیده ام؟

از چنین نامردمی رنجیده ام

تا"رسا" باش نفس در سینه اش

دردلش میپرواند کینه اش