خیالهای بیهوده

گفته بودم که مراصید، کسی نتوان کرد
سوزِعشقی تن من گرم دگر،نتوانکرد
غافل از چشم تو بودم که مرا صید نمود
پیش چشمم .دل من را.نگهت سِحر نمود
هرکسی دید مرا خنده ی پنهانی کرد
آبرو را دل من پیش تو. قربانی کرد
هرکسی دید ترا حق به منِ رسوا داد
پیش رسواشدگان حق به منِ شیدا داد
گشتم و گشتم و گفتم که به دور سر توست
خاکِ هردر به سرم ریخت بگفتم درِ توست
وه چه بیحاصل و بیهوده دراین راه شدم
به خیالی که کنم صید ،گرفتار شدم
دادم ازدست هر آن چیز مرا بود گرو
سوختم تا بشنیدم ز زبانت که برو
رفتم و پیش تو ماند آنچه مرا هستی بود
آنهمه شور وشرر حالت سر مستی بود
این زمان همچو "رسا"گوشه نشین گذرم
چون تو رفتی نبود هیچکسی در نظرم
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲ ساعت 22:43 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
