GÜMÜŞ

 

مرا دردها بیگران آمده 

 

تو گوئی همه زآسمان آمده

 

توانم نمانده ز صبر و زهوش

 

که داغِ دلم بر زبان آمده 

 

ز درد عزیزشان دلم خون شده 

 

خبرهای بد خونفشان آمده

 

عزیزی برفتست و بی طاقتم

 

که برلب همه روح و جان آمده 

 

گله نیست جایز زسوز و گداز

 

لکرچع مع بر نل گران آمده 

 

بهر شکل سوزم من از داس مرگ

 

که برفرق پیر و جوان آمده 

 

گلایه ندارم اسیرم به بند

 

که جبر است و بس بی نشان آمده

 

"رسا" خون دلست و زبان عاجز است

 

درین داغ بس ناتوان آمده 

 

#گیتی_رسائی

 

در سوگ از دست دادن دوست عزیزم