عقده،گریه

فریاد و فغان کنم ز جان سختی خویش
چون مار به پیچم و زنم بر خود نیش
میسوزم و لب زسوز ِخود می بندم
آنگاه به جای گریه من می خندم
این خندهء من ز گریه هم تلخ تر است
این خنده نشانِ مَردُمِ سخت سراست
گر گریه کنم ز عقده خالی گردم
آتش به نشاند و ، بسازد سردم
با خنده زنم باد بر این آتش ِ تیز
تآنجا که نباشدم دگر راه گُریز
ای کاش که گریه چاره سازم می بود
یاخنده علاجِ دردِ جانسوزم بود
نه خنده نه گریه و، نه زاری و نه آه
مرگ است فقط چارهء این آخر راه
ای کاش "رسا" رسی به این آخرِ راه
راحت شوی اَر نباشد این کار گناه
+ نوشته شده در شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 23:38 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
