در بدر عشق

در باز شدو عیان شدی در نظرم
همچون پریان جای گرفتی به بَرم
در سینه دلم چو مرغکی زار تپید
میگفت زدی شعله زپا تا به سرم
بردیدهء من نشست تیرِ نگهت
انگار که سوخت از نگاهت جگرم
آن لحظه نبود باورم در همه عمر
هر چند که شام بود، بودی قمرم
افسوس سخن به سینهء من خشکید
هرچند چو طوطی به لبم بُد شکرم
دیدند همه در آتشت آب شدم
گویا که به پیش تو نبودی .اثرم
شیرین چو عسل بودی و زیبا چو پری
از اینهمه مانده پیش من چشم تَرم
ایکاش توان بود که فریاد زنم
چون آه به لب رسید لب شد سِپَرَم
کو تاب مرا که بگذرم از این راه
مستی دو چشم تو در آورد پدرم
بیچاره"رسا" که حاصلش هیچ شده
زان روز به شهر عشق من در بدرم
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت 23:10 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
