سر یاری نداری....؟

سر یاری نداری نازنینم
به من کاری نداری نازنینم
نه آزارم دهی نی مهربانی
گلی خاری نداری نازنینم

گلی اما بلای جسم و جانی
مرا دیوانه کردی ،خود ندانی
مرا سوزانده ای باور نداری
درین عاشق کشی آخر نداری
دلم را بردی و غمخانه کردی
شدی گل ،خانه ام گلخانه کردی
نمی پرسی نه از حالم نه روزم
ندیدی در غمت ،چون می فروزم
شدی مهتاب و تابیدی به شامم
چوشهد تلخ پرشد از تو کامم
چرا باید کنم با تو صبوری؟
تو که هرلحظه داری قصد دوری
"رسا"را کُشت این بود و نبودت
که من سودی نبردم از وجودت
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲ ساعت 19:11 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
