ذره ی ناب

به کجا باید رفت ؟ که رها گشت ز خویش
چه کسی باید شد؟ که نباشی تنها
بچه اندیشه بباید کردن ؟
که در آن لذت بودن باشد
همه از خویش پُرَند
لیک خالی زهراندیشه و درک
کاش میشد چو غباری
که رها گشته زخاک
خود رها میکردم
تا به خورشید رسم
تا در او گم گردم
همچو یک ذره ی ناب
سرگران و بی تاب
برسم بر افلاک
شوم از بودن و بودنها پاک
بشوم ذره ی ناب
سرگران و بی تاب
![]()
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ ساعت 1:9 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
