کاش شعر تر بدانی

چه میشد در دلم حسرت نمی بود
تو هم عاشق کشی کارت نمی بود
چه ساده دل سپردم با نگاهی
وزآن پس کی مرا بود اختیاری
به رویا بود کارم زندگانی
تو بودی و غم و سوز نهانی
نبودی تو، نگاهت همدمم بود
چو آتش گرمی جان و تنم بود
چو مستانِ زخود بی خود زمانی
شدم غرق خیالات ِ جوانی
زمان را برده بودم گوئی از یاد
امان از عاشقی ای دادِ بیداد
اگر بود اختیار دل به دستم
ترا چون بت شکنها می شکستم
چه حالی دارد آزادی ز دستت
از آن چشمان مست می پرستت
"رسا" ای کاش شعر تر بدانی
که تا دادت ز چشمانش ستانی
#گیتی_رسائی
+ نوشته شده در سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۶ ساعت 14:11 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
