مروتت کجا رفت

با وعده ببـــــین با دل من چون کردی
هرروز غــــــمی بر دلم افزون کردی
آخر تو مروتت کجا رفـــت ؟ چه شد؟
گفتند، به صد حیله تو بیـــرون کردی


با وعده ببـــــین با دل من چون کردی
هرروز غــــــمی بر دلم افزون کردی
آخر تو مروتت کجا رفـــت ؟ چه شد؟
گفتند، به صد حیله تو بیـــرون کردی


آثار عشق نیســـــت در نگهم ، پــــرس و جــو مکن
باشـــــــی چو من اسیـــــر غمـــــی؟ آرزو مکن
خــــــوش بود زندگـــــــیم گر نبـــــــود عشق
رفتی به بوستان گل عشقی تو بو مکن

پرسید یکی لبش چرا گلگون است
این رنگ دوصد برابر افسون است
گفتم زبرای دل من رنگ شده
رنگ لب او رنگ دل خونین است


باز می بینم دلم آشوب شد
خوب بودنها چقدر بد خوب شد
آتش دیرینه باز از ره رسید
ناب احساسم ، اسیر زخمه ی
تابوت شد
رشته ی افکار من از هم
گسست
آن تن سبزم که اکنون سختر
از چوب شد
ناشکیبائی گریبانم گرفت
عشقها در سینه ام سرکوب
شد
مرده در سلولهایم زندگی
زندگی چون جنس نامرغوب
شد
تاکجا در خویش میلولی
"رسا"
باز میبینم دلت را صحنه ی
آشوب شد


مارا تو مکن مقایسه با دل خویش
تو گرگ جهانخواری و ما بچه ی میش
بیچارگی ماست که در بند توئیم
با آنکه زنی به جان ما صدها نیش


هرکس که نشست دردلم ، صاحب شد
ســــــوزاند مراو، از غــــــمم فارغ شـــد
امـــا تو دل مــــــرا به یغـــــــما بـــــــردی
آنگــــونه که دل زخویــش و من غافل شد


با دو چشم اشکبار
من دل صد پاره را هرشب نشستم
دوختم
وصله های رنگ رنگ بردل
زدم
گاه زرد و گاه سرخ و گاه سبز
رنگ هر وصله به رنگ حال و
روز دل زدم
وصله ی دلواپسی ها
رنگ زرد
صورتی رنگ وصال یار بود
رنگ آبی رنگ دریای خیال
وصله ی روز خوشیها سبز
بود
وای رنگ سبزِ وصله سرخ
شد
خون دل بر دستهای من
نشست
سرخ شد آن وصله ی
سبزینه رنگ
روز هجران نرم نرمک میرسد
رنگ سرخ وصله رنگ روز درد
تا ابد وصله به رنگ سرخ ماند
سوزنم چون یادگاری روی
دل جامانده است


در دل که نــــــشست هرکه ، صاحـــــــــبدل شد
دریاســـــــت دل غـــــــمین و، او ساحل شد
هرمــــــــوج نشانه ای ز آرامــــــش یار
مهمان برسیدو ، دل زغم غافل شد


دریاست دلم ؛ غم تو ســـاحل ؛ من آب
چون قایق بشــــــکسته ام اندر مرداب
تاکی زتو بشنوم نـــــه و؛ خون بخورم؟
من آتش عشقم و ؛توهمچون سرداب

