دلبری کردی

دلبری کردی و در دام گرفتارشدم
ساکن میکده و خانه ی خمارشدم
به امیدی که بیائی به سر بالینم
بارضا خون جگر خورده چنین زارشدم
#گیتی_رسائی

دلبری کردی و در دام گرفتارشدم
ساکن میکده و خانه ی خمارشدم
به امیدی که بیائی به سر بالینم
بارضا خون جگر خورده چنین زارشدم
#گیتی_رسائی

شکست پشتم و ، خم گشته ام به روی دلم
غم شکست مرا بینوا دلم داند
#گیتی_رسائی

آواره ی عشق بی سرو سامان نیست
دل داده ولیک در پی حبران نیست
می سوزد و می گدازد و می خندد
ایثار به راه عشق ،بی تاوان نیست
#گیتی_رسائی

چه حاصــــــــلی که کنم داد یا کنم فـریاد
از آن خراب ترم ، که بخواهی مراشوم آباد
دگــــــــر نمانده صــبوری ،ز دست رفته قرار
هــــــــزار بار شکســــــــتم درین خراب آباد
اسیر دســــــت قضا و قـــــــدر شــدم هیهات
نـدیده ام که رســــــد بر فــــغـــان مــن امداد
زیاده خواه نبـــــــــــودم ، فتـــــــاده ام در دام
کنـــــــون ز حــال دلــم نیست با خبر صـــــیاد
ندیده ام به همــــــه عـــــــمر لذتـــــی یک دَم
به بند را نکـــــند آب و دانه هـــــــرگز شــــاد
من آتشـــم که ز خاکــــــسترم شـــــــرر خیزد
فــــــــلک بیا و کــــــــــــمک کن ، خرابم از بنیاد
نگه بکـــن چو"رســـــا" خسته ام ز بودن خویش
نکنــــــــده کوه شدم ، کوهــــــــکن تر از فـــرهاد
#گیتی_رسائی

نبود حاصل یک عمر جز غم و حرمان
چرا؟؟
که حسرت دیدارها مانده بر دل من
#گیتی _رسائی

مایه شعر ز خون است و ز دل
از دل آیــد که نشیـــــــــــند بر دل
خون دل می خورد و مـــــی گوید
آتش از درد بیاید بنشیند بردل
#گیتی_رسائی

زمانه گـــــــــرچه مرا کــــرد پایبنـــد وفا
ولی چه ســــود ترا داد رسم جور و جفا
مرا بداد ســــری پـــر ز آتش و تب و تاب
که با نگاه تو از من ربــــــود راحت و خواب
مپرس از چه چنین در پی ات روان هستم
قسم به آنکه تو دانی به بوی تو مستم
تمام هـــــــستی من تا جــــهان بود برپا
فدای یک نگــــــهت این نـــــرفته راه وفا
درون ســــــینه دلی هست مایه هستی
بیا زمن بپــــــذیرش مــکن تو بدمســـــتی
زبسکه خــون درونش ز دیده جاری شــــد
تــــمام کار دو چشــــــمم پیـــاله داری شد
من این حدیث شنـــیدم که عاشقان مستند
ز رمز و رازِ نگاهی از ایــــن جهان رســــــتند
شنیـــــــده ام که بســـــــوزند آشکار و نهان
به این امــــــــید که شاید عیان شـــود جانان
ولی من از هـــــمه عالـــــــم ترا هوا خواهم
بجزتو هیچ کســـــــی در جهان نمی خواهم
هرآنچه داده مرا ایــــــــــن جهان به ارزانی
به آتشـــــــــش بکشم پیــش تو به آسانی
اگر مرا بکشــــی راضیم رضــــــــایت توست
به این امید دهم جـــــــــان اگر نهایت توست
نمی رود ز نظـــــــــــر آرزوی دیـــــــــــدارت
کجاست هـــــمچو منی این چنین خریدارت؟
بیا به دیده ی من میـــــــهمان چشمم باش
مرو ز پیش من و ، همنشین خصـــــمم باش
عدوســــــــــــت آنکه نهان میکند ترا از من
به شـــــــــــــــوره زار نباشد امید بر خرمن
بسوخت ریشه ی من در وفای بی حاصــــل
که مانده حســـــرت یک لحظه دیدنت بر دل
من آن کــــسم که بدانــــــم چه بر سرم آمد
بجای عـــــــشق و صفا خون به ساغرم آمد
تو آنکســـــی که ندانـــــی چه کرده ای با من
به آتشــــــــــــی که نهان است میزنی دامن
اگر چه داغ"رســـــــــــا" تازه تر شـود هر دم
به عــــــــــشق دیدن رویت گذشتم از عالم
#گیتی_رسائی

گفتند عاشقان به تحمل نشانه اند
ما عاشقیم و تاب نداریم لحظه ای
#گیتی_رسائی
گلبـــــــرگ تمام یاســـــــمنها
سبـــــــزی تمامی چمنـــــــها
عــطر گل یاس و سوسن و بید
انــــــوار قــــشنگ تـور خورشید
**********
زیــــــــــبائی روی نیـــــکرویـان
گـــــــفتار تمام ذکــــــــر گـــویان
گلبـــــــانگ صدای راه جـــــــــویان
وان خویـــــــش گســـست راه پویان
**********
صــــــــــحرا و تــــــمام ذره هایش
هامـــــــــــون و تـــــمام دره هایش
مـــــــــوسی و تمام بـــــــره هایش
دریا و تـــــــمام قــــــــــطره هایش
**********
پرنوری راز کـــــــــــــرم شــــب تاب
فریاد و خــــــــروش و نعــمه ی آب
اســـــــــرار بزرگ عــالم خــــــــواب
زیبـــــــــــائی و حسن مــــاه و مهتاب
**********
هرچیز که اندرین جهـــــــــــان است
ســــــــرلوحه ی عشق عاشقانست
امیـــــــــد دل و پنـــــــاه جــــــانست
بــــــــر دیده ی ماســــــت یا نهانست
**********
بر خویش نـــــگر که بهره ی توست
هر دانه که از زمیــــــــن بیـــارُست
گفتی تو"رســــا" که حیرت توست؟
چــــــون پول سیاه قیـــــمت توست
**********
#گیتی_ رسائی

ندارد حاصلی بسیار گفتن
به بیداری که داده دل به خفتن؟
#گیتی_رسائی

نهادم سر به دوش خویش شاید
ز ســــر بیرون کنم درد و غمم را
نشد بیرون ز سر ، پشتم شده خم
فقط فرســـــــوده ام جان و تنم را
#گیتی_رسائی

باران عاشقی بجز از سوز و آه نیست
چون کوره راه هست،مجو راه، راه نیست
هرکو نهاده پای برفتست بی نشان
خود کرده این گناه ، مگو بیگناه نیست
#گیتی_رسائی

درما شکست ، آنچه که بشکستنی نبود
دیگر زآه و ناله و افغان بگو چه سود؟
آخر نمانده طاقت و توشم وزآن جهت
آن سان بسوخت ریشه که آمد ز کله دود
#گیتی_رسائی

گفتم حریف تو ، دل سنگ منست و بس
ســـــوزاندمت چنانکه ندیدست هیچ کس
امـــا دریــــــــغ کودک نادان عشــــق را
باید به زیر پا بنــــشانی چو خارو خـــــس
#گیتی_رسائی

گاهـــــــی دلم از خودم کمی می گیرد
هرعشــــــــــق درون سینه ام می میرد
آن لحــظه ز هر که هســــــــت بیزارشوم
چون شعله که خشک و تر بهـــم مـــی گیرد
#گیتی_رسائی

ترا قسم که مرا بیش ازین میازارم
که سالهاست به درد ی چنین گرفتارم
هزار درد کشیدم لب از سخن بستم
ز زندگی چه بگویم ببین که بیزارم
#گیتی_رسائی

کردم گناه و درد و فغانی خریده ام
من یک گنه به نقد جوانی خریده ام
#گیتی_رسائی

زائید مادرم ، بخیالش هنر نمود
آنشب زعشق و شور به جنت سفر نمود
تاثیر داشت دعاهای نیمه شب
خورشید از سر کویش گذر نمود
ازبسکه کرد شکوه ازین روزگار تلخ
گوش خدای خویش ازین ناله کر نمود
می گفت با خدا که گناهم مگر چه بود؟
خاک تمام روی زمنی را به سر نمود
بارید اشک شب و روز پیش خلق
از اشک چشم، دیده ی بیگانه تر نمود
از پیش برد کار خود اما به صد فریب
او سینه را به پیش خطرها سپر نمود
گویا که با خدای سر جنگ باز کرد
در این جدال سینه ی خود پر شرر نمود
سبزینه گشت دامنش اما دریغ و درد
بادی وزید و لذتش از سر به در نمود
سرمستی اش نه سال ،به ماهی تمام شد
مغلوب دهر گشت . چرا و مگر نمود
اشک "رسا" ست رنگ دل خون چکیده اش
در خاطرات راز مگو را سمر نمود
#گیتی_رسائی

ای کاش به دیدنم بیائی
با یک گل سرخ
با یک سبد از یاس سفید
ای کاش به دیدنم بیائی
با یک غزل ناب
پراز عشق
پراز مهر
ای کاش به دیدنم بیائی
با یک دل سرشار
به آوای قشنگ
من خسته شدم
بسکه سرودم از درد
ای کاش به دیدنم بیائی
دیر است
دیر است دگر نیست امیدی
نی هست هوس در دل تنگم
نه نویدی
چون شاخه ی بیدی
بی رنگ و بر و بار شدم
با پشت خمیده
بی پر و بال شدم
ای کاش به دیدنم بیائی؟؟؟؟؟
#گیتی_رسائی

نـــگاه کن دل بی طاقتم چه در گیر است
درون خـــویش فرو رفته و زجان سیر است
همیــــــشه حسرت و هرلحظه آرزوی وصال
به هر طرف که نگه کرده زخم شمشیر است
#گیتی_رسائی

هزار رنگ در آن تقش خوش قبا دارد
بما که میرسد انگار صد ادا دارد
چه کرده ایم که بایدچنین جزا بینیم؟
شکسته شد چو دلی باز هم خدا دارد
#گیتی_رسائی

شعر میخواهم بگویم
ناتوانم ناتوان
شاعری بی مایه هستم
بی نشانم بی نشان
شعر میخواهم بگویم
تاکه مقتونت کنم
با کلامی عاشقانه
خام و مجنونت کنم
شعر میخواهم بگویم
از درونی آتشین
با دلی آتش گرفته
از برایت نازنین
شعر میخواهم بگویم
بشنوی گریان شوی
دل بسوزانی برایم
همچو آتشدان شوی
شعر میخواهم بگویم
از شب و از روز خویش
تا بدانی سینه ای دارم
هزاران خورده نیش
شعر میخواهم بگویم
عشق را عنوان کنم
بردن این بار را
بردوش خودآسان کنم
شعر میخواهم بگویم
آگه از حالم شوی
گه گهی از این و آن
جویای احوالم شوی
شعر می خواهم بگویم
شاید آرامم کند
چون"رسا" دردست غمها
بره ا ی رامم کند
#گیتی_رسائی

گفتی که برو، گمشده در خویشتنم
بعد آن روز نماندست توانی به تنم
نیست پنهان زخدا.ازتوچه پنهان که مرا
شده کارم همه شب . آه خدایا چه کنم ؟
#گیتی_رسائی

سحر و نیمه شب و صبح چه فرقی دارد ؟
به زمانی که ز خورشید ندارم خبری
#گیتی_رسائی

رنگ زردم را به صد ترفند زیبا کرده ام
تا نداند کس که در هجران چه شبها دیده ام
آتشی زد ریشه ام را تا بن دندان بسوخت
بی خیال آنچه کردی ،چون صبا رقصیده ام
#گیتی_رسائی

خورشید تو بودی و جهان بی تو شب است
بی تو دل مـــــن همیشه در تاب و تب است
گوینـــــــــــد هزار طــــــعنه بر مــــن زده ای
زهراست اگر به کام من چون رطـــــب است
#گیتی_رسائی

در دیده ی من ز یاد تو خاطره هاست
زینروست که
دیدگان من چشم براست
#گیتی_رسائی

گر نگیری ز ما خبر دانم
دامنــــــت غرق آتشم بشود
دل مارا تو بـــــــرده ای با قــــــــــهر
شـــــــــــــعله ور گشته خاموشـــــم نشود
#گیتی _رسائی