خواب و خیال

رقصیده ام به ساز تو
اندر خیال خویش
چون
دیده ام به خواب ترا
در خیال خویش
#گیتی_رسائی

رقصیده ام به ساز تو
اندر خیال خویش
چون
دیده ام به خواب ترا
در خیال خویش
#گیتی_رسائی

برخیز و بیا ، نگفته ها بسیار است
اکنون به خدا علاج ما دیدار است
بگذشته گذشته،؛ همه اش خاک شده
هر آنچه که مانده یک دل بیمار است
#گیتی_رسائی

ما را زده ای نیش بَتَر از کژدم
دیوانه ی عشق بودم و سر درگُم
دیدی که ز حال خویشتن بی خبرم
مخمور بُدَم . نبود یک قطره به خُم
#گیتی_رسائی

ندانستی چه کردی ای دل آزار
مرا دیدی چنانی نقش دیوار
تو از خود سوختن در خود چه دانی؟
نبودی همچو من از عشق بیمار
#گیتی_رسائی

آسمان تیره ی شب
در نگاه عاشقان
پُر بوَد از راز و رمزو
داستان عاشقی
#گیتی_رسائی

زاهدان آزرده میسازند
امثال مرا
چونکه چوب کفر را
برجان عاشق میزنند
#گیتی_رسائی

با سیم تنان نشستن و
گل گفتن
آخر به خرابات کشد
مسکن ما
#گیتی_رسائی

نگاهم کن اگر پیرم ولیکن
دلم اندر هوایت نوجوان است
به چشمت آشنا شاید نباشم
به چشمانم نگه اینجا عیان است
#گیتی_رسائی

گفتند که از عشق
کسی طرفه نبست
گفتیم که از عشق
جهان پا بر جاست
#گیتی_رسائی

در جهان این زندگانی
چون طناب دار بود
گرچه گلباران شده
اما
نهایت مردن است
#گیتی_رسائی

گویا شده گرم دوزخ
از آتش دل
چون آتش دل بوَد
که پایانش نیست
#گیتی_رسائی

تا کی بنشینم به خیال تو ؟ چرا؟
تاکی نشوم از تو و فکرتو. جدا؟
دیوانگیم ببین و آشفتگیــــــــــــــم
دانم نشوم دمی ز دام تو. رهــــــا
#گیتی_رسائی

دل رفت ولی خیال تو در سر هست
نقش تو و خاطرات تو در بر هست
دیوانه شدم ز بسکه بودم با نــو
نومیدم و باز چشم من بردر هست
#گیتی_رسائی

آتـــــــش زده ای و رفته ای سوی دگر
مخروبه نمـــوده ای و رفته ای کوی دگر
ما برسر خاکستر خود . خاک به ســــــــــر
صیاد منــــم .. تو گشته ایی صید دگــــــــــــــر
#گیتی_رسائی

من به میل خود عزیزم ، بسته ی دامت شدم
تو اســـیر دیگری بـــــــــودی و من رامت شدم
چونکه خود کــــردم مرا تدبیـــر کی آید به کار؟
بین هوشــــــیاران منِ مخمور بد نامــــت شدم
#گیتی_رسائی

لب باز مکن، جهان تو پر گل کردی
از نغمه چمن پرگل و سنبل کردی
طاقت رود از کَفَم چو لب باز کنی
در فصل خزان تو جغد ، بلبل کردی
#گیتی_رسائی

سر بر سر من نهاد و در گوشم گفت
چون مور مکن جمع که باید بنهفت
رو خوش گذران و خویشتن را برهان
آخر که به زیر خاک می باید خفت
#گیتی_رسائی

آورد خبر صبا ؛ گسستی تو زما
هر وعده که داده ای بشد باد هوا
ما را بنگر که دل به تو خوش داریم
ابن بود بهای آنهمه مهر و وفا؟
#گیتی_رسائی

ما را هراس در دل و
وحشت به دیده بود
چون او بدید
رنگ ِ رخ من پریده بود
#گیتی_رسائی

کف بین عشق دست مرا دید و
زار گفت
هرگز خیال خام مکن
دل به کس مبند
#گیتی_رسائی

چه کردی کین چنین درگیر دردم
به دل در آتش و ؛ از دیده سردم
میان عاشقان و می پرستان
به جمع لاله رویان روی زردم
#گیتی_رسائی

زمست ِ تازه هوشیاری شنیدم
که باده تلخ همچون زهر مار است
عجب کردم . جوابم داد آنگاه
به کام تلخ باده خوشگوار است
#گیتی_رسائی

چه کردی کین چنین سردم ز ریشه ؟
منی که عشق کارم بود و پیشه
چنان رفتم که خوابم را نبینی
زدی زخمی به جانم تا همیشه
#گیتی_رسائی

به گورستان به هرجا پا نهادم
صدای ناله می آمد به گوشم
دیار عشق گویا بود آنجا
چرا گویند بی جانان خموشند
#گیتی_رسائی

در میان تاجداران
آن سر بی تاج
به
بار سنگینی ست بی معنا
چرا باید کشید؟
#گیتی_رسائی

شوری کنم آخر بپا
هم در زمین هم در فضا
عشق تو گردیده بلا
آخر کنم خود را رها
دیگر مپرس از من چرا؟
دیوانگی شد باورم
#گیتی_رسائی

چه کردی کین چنین آتش به جانم؟
زهم پاشیده گشته این جهانم
نمیدانم چه سازم با غم خویش
نی ام عاقل که از دیوانگانم
#گیتی_رسائی

ناله ها فریاد گشت و دادها بیداد شد
هرکه میگفت صید هستم ،عاقبت صیاد شد
می نوشتم بر رخ مهتاب، سوز عاشقی
شبه به تاریکی نشست و ، سوزها بر باد شد
هرچه کردم شادمانی در تمام زندگی
با نگاهی چون حبابی روی آب آزاد شد
نیست دیگر در دلم جائی برای دردها
شرحه شرحه سینه ام خونین تر از فرهادشد
تا به کی هرگز ندانم ، تاکجا ؟ در مانده ام
کس ندیده این چنین ویرانه ای آباد شد
من خراب این خیالاتم درون خویشتن
ناله ها با این تن تب دیده ام همزاد شد
ساقیا جامی بده امشب"رسا" را . بی خیال
شاید از الطاف تو این بینوا شهزاد شد
#گیتی_رسائی

کو حال خوشی؟ تا که زنم قهفهه از دل
چون نیست توان ، نیست گلایه دگر از دل
کردیم حراج آنچه که شد حسرت امروز
از هیچکس آزار ندیدم بجز از دل
#گیتی_رسائی

به جمعی بودم و ؛ حرف تو آمد
به خود گفتم تظاهر خوب چیزیست
نباید رنگ و رویم را ببازم
که چشم دوستان بس چشم تیزیست
ولی غافل، نبودم اختیاری
زآتش کی مرا راه گریزیست ؟
زنامت گرم میگردد وجودم
به قول عارفان اینها غریزیست
تعادل نیست اندر کار عاشق
که عشق و عاشقیها خود مریضیست
همه دیدند رنگ و روی من را
نشد پنهان کنم کار غریبست
به خود مُهر حماقت گو توان زد
ولیکن این فقط یک خود فریبست
همان بهتر رها باشی ز افکار
که دست آورد عاشق بی نصیبیست
"رسا " آزارد باش و زندگی کن
تو کارت گوئیا دنیا ستیزیست
#گیتی_رسائی

به تن کردی لباس سرخ و آبی
زدی بر روی خود گلگون نقابی
مرا اغوا مکن با خنده هایت
تو دریائی ؟ برای من سرابی
#گیتی_رسائی