نهایت غم

استاد سینه سوزان

چنان و چون کنید

من را کرد فرهاد

گریه دوا بود

حال دل مست

غمستان

نغمه ی پروار

کجائی و کجایم

خنده باران

خنده در آئینه

شکسته دل

زبان بسته

تو کجائی

پشیمانم تو کردی

ندانم چه سازم

افتادم از پا

داستان غم پنهان

صدا مانده است

بریدم دل

چاه غم

مگو با کس

غرورش بود

گمان کن

عجب دارد

ساغر سم

امانم ده خداوند

خبر آمد

یاد نگاه تو

هنر خواهم کرد

بداوردم