آینده تار

مسلخ

طعمه آتش

اشک خونین

تن بی دل

مره های قبل از مرگ

زشهر تو گذرم نیست ، مرده دلم

در عاشقی هنرم نیست مرده دلم

بریده ام دگر از هر چه راکه دل بستم

زخویش هم خبرم نیست،مرده دلم

غم زمانه گران بود بر تن زارم

هوای شر به سرم نیست، مرده دلم

هزارغم به دلم هست و ناامیدعلاج

بجزخیال بَرَم نیست ، مرده دلم

بسوخت گلشن وگل دردیارنامردی

بهیچ روی نظرم نیست ، مرده دلم

مرا بسوخت غم لاله های خونین دل

زجان و تن اثرم نیست ، مرده دلم

زتارتارِ وجودم شراره میجوشد

بغیراشک گهرم نیست، مرده دلم

خرافه تارتنیدست برتمامی ما

ببین که نور .در بَصَرم نیست ،مرده دلم

"رسا"

زن است درین شهرمرده قبل از مرگ

امید بر سحرم نیست، مرده دلم

گیتی رسائی

وعده بیهوده

عاشق مبتلا

روزگار گذشته

قصه شهرزار

مرگ خیال

زمانی که نبودی

دیوانگی ببین

کار دل

شدم بی خبر

حسرت

توئی رویایم

لطف زبانی

مزه ی پیری

ترکه ایمان

خداوند عادل

دکان رمالی

وفا و عشق

چه کردم

بد مستی

دل بیقرار

و من گریستم

نگاه مست

داغ سینه

فریاد عشق

قول و غزل

غصه های رنگی