زردی پائیز

بر صورت ما زردی پائیز
چنان است
شرمنده شود برگ
جدا مانده ز شاخه
#گیتی_رسائی

بر صورت ما زردی پائیز
چنان است
شرمنده شود برگ
جدا مانده ز شاخه
#گیتی_رسائی

هرچه بردم لذت از این زندگی
بی توام همچون خیال و خواب بود
اشک دیده کی حریف دل شود
من ندانم
این دل دیوانه ام بی تاب بود
#گیتی_رسائی

گشته ام خیاط و میدوزم به هم
تکه های روزهای درد و
هجران و فراغ
زندگی را این چنین
طی میکنم
دیده ام سرود و تنم سردو
جهانم داغِ داغ
#گیتی_رسائی

می گدازد سینه ام را
گو چه؟
حسرتها ، ولی
با چنین آتش گرفتم خو
درین ماتمسرا
#گیتی_رسائی

سینه داغ و
دیده داغ و
این تن تبدار داغ
وقت دیدن داغ و
هجران داغ و
درد، بی انکار داغ
رویهم این داغها
جانم به لب آورده است
#گیتی_ رسائی

پرواز چه خوبست ولی
گِردِ سر یار
اینست علاج منِ
دیوانه ی بیمار
#گیتی_رسائی

ما را دل دیوانه فقط
همدم و یار است
ویرانه ی آباد همان
دیده ی زار است
#گیتی_رسائی

از دلم بیرو مرو
اینجا تو صاحبخانه ای
خانه ی بی تو ندارد
ارزش ویرانه ای
#گیتی_رسائی

در سینه شده
درد به رو درد تلنبار
از دل چه بگویم؟
که شده مخزن اسرار
#گیتی_رسائی

تا نبودی مهربان بودند
از پیر و جوان
گردش چشمان تو
دشمن تراشی میکند
#گیتی_رسائی

تا که بر گوشم رساند باد
آوای ترا
مینویسم روی هر برگ درختی
ناله ام
با نفسهایت هنوزم عشقبازی
میکنم
گرچه می بینم که می گویند من
دیوانه ام
#گیتی_رسائی

کاشکی یک لحظه باور داشتی
حرف مرا
می شنیدی از زبانم
ناله ی سرد مرا
من شنیدم صابران را دوست
میدارد خدا
من صبوری کرده ام باهرمصیبت
هر بلا
#گیتی_رسائی

ما دل دیوانه را دادیم و
رسوا گشته ایم
خویش را آزرده ایم و
تن به غوغا بسته ایم
بی نصیب از هر خوشی با
ناخوشیها ساختیم
سوختیم و ساختیم و
زین معما خسته ایم
#گیتی_رسائی

وای زان آتش که دودش را نبینند
همچو دل
میگدازد، مینوازد، میفروزد
همچو دل
همچو دلقک بر لبانش خنده اما
در دلش
سربه سر داغ است و هجران است و
پنهان همچو دل
#گیتی_رسائی

گفتی که به ما جفا نمائی، تا کی؟
دیوانه کنی ، رها نمائی، تاکی؟
گوئی که زما خدای رو گردانده
ورنه تو چرا خطا نمائی؟، تاکی
# گیتی_رسائی

کی؟ کجا؟ دیدی که معشوقه خود آزاری کند؟
بردن دل کار او تنها دل آزاری کند .
با رقیبان می نشیند مجلس آرائی کند
از وفا دم میزند اما جفا کاری کند
#گیتی_رسائی

چی شده که تازگیها
پشت هم میای سراغم
کی بهت گفته هنوزم
من ز عشقت داغِ داغم؟
********
دل سپردم به تو شاید
که دلت به من سپاری
نه چو چشمت بر من افتد
بشوی زمن فراری
********
به چه کس برم شکایت؟
که چه کرده با من عشقت
چو به اشک دیده گفتم
گفت بامن که چنین بود سرشتت
********
با خیال تو هنوزم
مست شهدم و شرابم
به کسی مگو، که گویم
به خدا بسی خرابم
********
به "رسا" بکن عنایت
که هنوز عاشقانه
به خیال می سُراید
غم خود بهر بهانه
#گیتی_رسائی

گرمی آتش درون سینه
صد چندان شود
نیست سوزانتر ز آه سینه
سوز اندر جهان
#گیتی_رسائی

انگار نه انگار که سوزاند دلم را
هربار نگه کرده و لرزاند تنم را
چون شکوه نمودم ز بیداد نگاهش
با غمزه چنان کرد که دوزاند لبم را
#گیتی_رسائی

هر کسی را سهم یک دل بود
از درگاه حق
اینهمه دل را چرا
نا عادلانه برده ای؟
#گیتی_رسائی

در حسرت پرواز زمین را نخریدم
از راه هوس برسر بامی نپریدم
شد عمربه سر بال هوا و هوسم ریخت
از دورِ فلک جز غم و محنت نچشیدم
#گیتی_رسائی

ما را ننواز
تو دلت با دگریست
باید که بحال اینچنین عشق
گریست
#گیتی_رسائی

گفتم بعد از تو هیچ عشقی را
تجربه نکردم
تو چه کردی؟
گفت
"بی تو زندگی نکردم "
گفتم
دلدادگیهایم را در قبرستان
وجودم
به خاک سپردم
وتوچه کردی؟
قطره ای اشک
بر مزار نبودنش ریخت
و گفت
"من بی تو زندگی نکردم"
#گیتی_رسائی

گفتم
برای زنده ماندن در سرمای غربتت
دلم را سوزاندم
تو چه کردی؟
گفت
من بی تو زندگی نکردم
#گیتی_رسائی

لب فرو بستم ندانستم که دل
کی مدارا میکند با درد من؟
همچو آتش میفروزاند مرا
میدهد بر باد جسم سرد من
#گیتی_رسائی

نهادم دیده برهم نا نبینم
که دستانت به دست دیگری بود
تو بگذشتی و من آتش گرفتم
چو فهمیدم دلت با دیگری بود
#گیتی_رسائی

گلی چیدم ز باغ مهربانی
که پنهانش کنم از چشم اغیار
ندانستم نشاید کرد پنهان
جهانگیر است بوی مهر انگار
#گیتی_رسائی

رَخت بربستم از اینجا و ، به ظاهر هستم
نیستم بسته ی اینجا و ، به ظاهر هستم
کنده ام من دل و از هرچه که دنیا هست
باز میپوشم و بینم که . به ظاهر هستم
در دلم نیست هوائی، شده ام همچو جسد
گوش و هوشم همه رفتست و به ظاهر هستم
اندرین بحر که نامش به غلط زندگی است
ماهی ام مرده و رقصان و به ظاهر هستم
من بریدم بخدا ، نیست هوائی به سرم
سالها رفته ام از دست و به ظاهر هستم
کاش میشد که به پایان نرسد مکتوبم
پرکشد روح"رسا" آه به ظاهر هستم
#گیتی_رسائی

من از عاشقیها ، فقط حسرتش را کشیدم
همه دردهایش به دل برده آن راچشیدم
ندارم گله رسم دنیا چنین بوده است
ز باغ پر از گل بجز خس نچیدم
غلط بود اندر غلط کار دنیا
ندانستم از این و از آن شنیدم
چو بر تارو پودم بزد ، باورم شد
عبث جامه بر تن بدینسان دریدم
عجب نیست اینگونه هستم پریشان
گران بود بر جانم ، ارزان خریدم
گذشتست دیگر مرا آب از سر
بجز ناله راه گریزی ندیدم
کنم شکر یزدان رسیدم به پایان
به روز عدالت دهد او نویدم
زبان گلایه همان بسته بهتر
"رسا" گفت خوابیست، شاید پریدم
#گیتی_رسائی

"نمیدان این داستان قشنگ است یا غم انگیز"
ترا عاشقانه پرستیده ام
ولیکن نهانی ، زچشمان تو
نشد باورم اینکه شاید تو هم
نهانی دلت هست پیشم گرو
مرا ترس رسوا شدن پیش خلق
تو هم ترس انکار از عشق من
غم انگیز بود ، آری آن روزها
گذشتست آن روز و آن سالها
قشنگ است اما ندانم چرا
تو رفتی به راهی و من مانده ام
کجائی کجائی که در مانده ام
"رسا" را ببین غم چه در گیر کرد
غم عشق روی و دلش پیر کرد
#گیتی_رسائی

سر به سر دادم، تو بیدادی، ندانی حال ما
بیشتر میسوزم از انیکه نمپرسی تو از احوال ما
ما درین بازی چنان بازیگر بازنده ایم
همچنان پروانه میسوزد ز پا تا بال ما
#گیتی_رسائی