عشق و پنحره

شاید و شاید
اگر پنجره نبود
و نبود
من هرگز و هرگز
عاشق نمیشدم
#گیتی_رسائی

شاید و شاید
اگر پنجره نبود
و نبود
من هرگز و هرگز
عاشق نمیشدم
#گیتی_رسائی

حرامت کرده ام ، جان و حوانی
به امیدی که هستی جاودانی
میان خنده می گریم چه حالیست؟
که در چشمم تو روز و شب عیانی
#گیتی_رسائی

قاب پنجره هرچه میخواهد باشد
چوبی ، آهنی
قبله گاه منست
وقتی ترا در بر میگیرد
#گیتی_رسائی

بردی دل مارا و نبودت خبری
چون سارق پرسابقه رفتی و نبودت اثری
عمریست پی دل ِ خودم می گردم
بس رنج کشیده ام درین دربدری
#گیتی_رسائی

روزه ام را به خدا لعل لبت
باطل کرد
زین سبب بی خبرم از
سحر و افطارم
#گیتی_رسائی

چنان بد کرده ای با میگساران
در میخانه را بستند یاران
پشیمانی ولی سودی ندارد
تو بردی آبروی گلعذاران
#گیتی_رسائی

سبویم را شکستی .
یاد داری؟
در میخانه بستی
یاد داری؟
چرا حاشا کنی؟
بیگانه هم دید
فراموشت نگشته
یاد داری
#گیتی_رسائی

گفتی بیائی تا
آذین ببندی عشق را
پیر غمت گشتم ببین
عیبم بود پیرایه ها
از خاطرم هم رفته ای
دیگر نیا ..... دیگر نیا
#گیتی _رسائی

یک روز دخیلی به سر موی تو بستم
یک عمر نشستم
به تمنای نگاهی
#گیتی_رسائی

سراب حسرت دریا شدن
به خوابش بود
چو من که حسرت دیدار
می کشم شب و روز
#گیتی_رسائی

خواب دیدم باز آمد روزگاران قدیم
آن جوانی ، آن نشاط و دوستداران قدیم
سالها را بی حساب در خواب میکردم گذار
می نشستم پیش یاران غمگساران قدیم
در نگاه هرکدام از عشقها افسانه بود
شادمانه روی مهتابی خانه گلعذاران قدیم
دست در دست عزیزان درکنار برکه ها
دیدن رقص همه در چشمه ساران قدیم
خنده هامان از ته دل گریه هامان واقعی
کاش می ماندیم در آن حال و روزان قدیم
لیک حالا در کنار ناله ها کاخی زدیم
مانده بر دل حسرت آن خوشه داران قدیم
حق بود آری "ر سا" آتش بجان باشی کنون
کو ؟ کجا شد؟ گم شدند آن سربداران قدیم
#گیتی_رسائی

ز شیرینی، تو کامم تلخ کردی
عسل بودی ، به جامم زهر کردی
نه باغ سبز دیدم نی گل سرخ
گلایه تا نمودم ، قهر کردی
#گیتی_رسائی

کی بوده ترا ز حال یاران خبری؟
در آینه جز به خویشتن می نگری؟
دانم که ندارد این سخنها اثری
یک روز ز کوی عاشقان کن گذری
#گیتی_رسائی

شب را خدا
برای خلوت عشاق بنا نهاد
تا اینکه روز
برملا نکند راز عاشقان
#گیتی_رسائی

دیوانه مرا مخوان که دیوانه توئی
آنکس که ز خویش گشته بیگانه توئی
هرچند که گشته ایم ما مست و خراب
ما مست ز جرعه ایم و خمخانه توئی
#گیتی_رسائی

در سر کوچه ی ما فریادی
خورد بر گوش و دلم را لرزاند
ناله میکرد بیا ارزان شد
نیست دیگر هوس سود و زیان
گفتم ارزان شده باید بخرم
سود به بوده هماره ز زیان
زود رفتم که به کالا برسم
لیک دیدم که خریدار نبود
مرد بیچاره متاعش دل بود
دل بشکسته ی او در گِل بود
زیر گوشم کسی با زمزمه گفت
دوش او هوش و حواسش بفروخت
گوئیا مشتریش شیطان بود
آخر آنهم بسیار ارزان بود
حال او آمده تا بفروشد
همه ی هستی خود را ارزان
بخیالش که دراین شهر خریدار ی هست
دل بشکسته او یوسف بازاری هست
مرد بیچاره صدایش پیچید
دل حراج است . بیا ارزان شد
#گیتی_رسائی

بی صدا سوختنم
عالم خود را دارد
همچو ققنوس که برخاست
زخاکستر خویش
#گیتی_رسائی

از غم عشق فغان
بی حدَ و اندازه زدم
غافل ازاینکه تو
گوشت به نوای دگریست
# گیتی_رسائی

وسمه بر ابروی کور
نور نیارد به چشم
بیهده بر خویشتن
وعده ی بیجا مده
#گیتی_رسائی

خواستم دل برکَنَم
اما نشد
عمر در بیهودگیها
شد به سر
از شب و از روز می پرسم
چه شد؟؟
#گیتی_رسائی

شاعری را کرده ام پیشه
بگویم درد خویش
شاید این باشد دوائی
تا نهم بر قلب ریش
#گیتی_رسائی

شهر ما پر بود از عشاق تو
زین جهت بی جانبود رفتار تو
سخت با ما سر گردان بودی ولی
عاشقی ها خواندم از انکار تو
#گیتی_رسائی

من را بکش ولی
به خیالم مجال ده
من بی خیال تو
غم مردن نمیخورم
#گیتی_رسائی

آتش مزن اینگونه مرا
رفته ام از دست
تو بی خبری از من و از دل
هنرت چیست؟
#گیتی_رسائی

دلم میخواهد امشب را
کنارت تا سحر باشم
شوم مهمان چشمانت
به دورت چون قمر باشم
دلم میخواهد از هجران
نلرزد تار تار من
خیالم باشد آسوده
که هستی توکنار من
دلم میخواهد از عشقت
نباشد بر کَسَم میلی
چنان مجنون شوم امشب
بسوزانم دل لیلی
دلم میخواهد آن دم را
که تنها در برت باشم
بگویم راز پنهان را
تو خواهی دلبرت باشم
دلم میخواهد اما کی؟
نباشد فرصتی دیگر
نمیدانم کجا هستی
همینم حسرتی دیگر
دلم میخواهد آنشب را
ولی گویا عزا دارم
که عمری داغ؛ هجرت را
به دل همچون "رسا" دارم
#گیتی_رسائی
سحر آمد خبر از عشق آورد
برایم هدیه . عطر عشق آورد
شدم مست و ندانستم برایم
دو جامی از سبوی عشق آورد
#گیتی_رسائی

بعد یک عمر تازه فهمیدم
که چه بیهوده زندگی کردم
آفتابم رسیده بر لب بام
در بر دیو بندگی کردم
#گیتی_رسائی

تا به کی باید بسوزم؟
خانه ات ویرانه باد
ایکه با رنجاندن من
دل به دریا داده ای
#گیتی_رسائی

آسمانم تیره گشت و
سینه ام ویرانه شد
مانده تنها حسرتی تا
بگذرانم عمر را
#گیتی_رسائی