آتش و خاکستر

دل محزون

راه رهائی

قهر یزدان

تو رفتی و منهم

تکرار فریاد

شعرهای گفته

دروغ

عذرم بپذیر

تشنه ی باران

شیوه شیطان

دلمرده و تنها

سزای من

یک غم از هزار

نا اهل

چه حاصل؟

لجنزاریست دنیا

گنه کار بودم

ندارم گله

ندیدم آنچه دیدم

دل پاره را دوختم

هیچم مانده

خراب ناب

همدلی نیست

غیرت عاشق

چرخ گردون

کار زمانه

دانم که نیست جزائی

فریاد بیهوده

ساغر نمانده

خبر نداری تو زمن