داروی پشیمانی

سالها با دل نبودم هیچ کار
او به کار خویش بودو من به درد خود دچار
حال می بینم بسی پژمرده ام
گول هرکس را بجز دل خورده ام
آتشی در سینه میسوزد مرا
کرده بی طاقت منِ فرسوده را
دل تو گوئی این زمان بیگانه است
گشته غافل از من و دیوانه است
هرچه میخواهم که باشم همدمش
تا نهم بر زخم کهنه مرهمش
او چو مرداری شده در سینه ام
بر غم دوران شده آئینه ام
یاد آرد بی وفائیهای من
زانهمه بی بند و باریهای من
غفلت از حالش دلم را خون نمود
حق بود گویم مرا مجنون نمود
زین سبب دارد فغان حال "رسا"
این پشیمانی کجا دارد دوا؟
#گیتی_رسائی
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ ساعت 0:43 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
