http://saten.ir/wp-content/uploads/2016/05/1041919_492.jpg

 

با یاد تو دردهای من تازه شود

 

یک ذره ی آن به کوه اندازه شود

 

میسوزم و دردها نهان میسازم

 

در بازی عشق و عاشقی دلبازم

 

آتشکده ام اسیر خاکستر درد

 

میسوزم ازین عشق نمی گردم سرد

 

بی خویشم و میگریزم از خویشتنم

 

غربت زده ی جدا شده از وطنم

 

ما را تو نگه مکن دگر جائی نیست

 

همچون من بینوا که همتائی نیست

 

بیهوده چنان سوخته ام در غم خویش

 

دیگر نبود حسرت بیش و کم خویش

 

در خاطر من بجز تو تصویر نبود

 

جک گشته ،چنان که جای تدبیر نبود

 

اکنون جو"رسا" درون جان، جان شده ای

 

در مسلخ عشق عید قربان شده ای

 

#گیتی_رسائی