در خاطر من بجز تو تصویر نبود

با یاد تو دردهای من تازه شود
یک ذره ی آن به کوه اندازه شود
میسوزم و دردها نهان میسازم
در بازی عشق و عاشقی دلبازم
آتشکده ام اسیر خاکستر درد
میسوزم ازین عشق نمی گردم سرد
بی خویشم و میگریزم از خویشتنم
غربت زده ی جدا شده از وطنم
ما را تو نگه مکن دگر جائی نیست
همچون من بینوا که همتائی نیست
بیهوده چنان سوخته ام در غم خویش
دیگر نبود حسرت بیش و کم خویش
در خاطر من بجز تو تصویر نبود
جک گشته ،چنان که جای تدبیر نبود
اکنون جو"رسا" درون جان، جان شده ای
در مسلخ عشق عید قربان شده ای
#گیتی_رسائی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت 1:44 توسط گیتی رسائی
|
زنی ایرانی هستم . با نام ایرانی گیتی . 
