نا پخته عشق




شبها غم تو شود مرا مونس جان
من ناله کنم زتو، کند او درمان
با وعده ی دیدار ِ تو شادم سازد
هیهات که این قصه ندارد پایان
#گیتی_رسائی

وعده ی صد دانه دادی
تا که افتادم به دام
اینهمه نامردمیها را
کجا آموختی؟
گیتی_رسائی

وای بر من که شده درد تو درمانگاهم
با نگاهی به تو، از عمر خودم می کاهم
در دلم نیست دگر جز هوس دیدن تو
در مسیر نگهت نرم و سبک چو کاهم
یادآن روز که از عشق تنم سوزان بود
هر نگاهت بخدا بهر دلم درمان بود
رفته ای ، باز هوا و هوسم دیدن توست
گردش دیده ی من همره چرخیدن توست
در هوائی که تو بودی نفسم می گردید
همچو بارانی و ،امید به باریدن توست
یا آن روز که با قطره دلم دریا بود
چون تو بودی همه جا در نگهم زیبا بود
حال رفتی و دلم خانه ی غمها شده است
غم هجران تو بر دیده هویدا شده است
هم دیدند چه سان سوخته بال و پرمن
در درون دل رسوا شده غوغا شده است
وقت رفتن دل من زیر قدمهای تو بود
خم اگر گشت تن من، ز ستمهای تو بود
برو دیگر زتو و عشق تو سیرم به خدا
هوسم بود به پای تو بمیرم به خدا
لاف بیهوده نباشد سخانم به خدا
هرچه دادم به تو من وعده ، همانم به خدا
گر"رسا" رفت خدا شاهد گفتارش بود
چه کسی گفت که این درد سزاوارش بود؟
#گیتی_رسائی

کجا دردی دوا کردی تو از من؟
از آن روزی که چشمم بر تو افتاد
هزاران بار مُردم زنده گشتم
فقط با وعده می کردی دلم شاد
#گیتی_رسائی

با یک نگاه
ای دل غافل چه کرده ای؟
این بود ؟
وعده ی دنیای عاشقی؟
#گیتی_رسائی