تا تو رفتی

به نگاه تو قسم
تا تو رفتی
نه نگاهی به نگاهم افتاد
تا تو رفتی
نه نگاهم به نگاهی افتاد
#گیتی_رسائی

به نگاه تو قسم
تا تو رفتی
نه نگاهی به نگاهم افتاد
تا تو رفتی
نه نگاهم به نگاهی افتاد
#گیتی_رسائی

چه کسی گفت که مال همیم؟
چه کسی گفت که ما هم نفسیم؟
تو که رفتی ، همه دنیا گم شد
نه دلی ماند. نه حتی نفسی
#گیتی_رسائی

عشق اول ، آتشی زد بر دلم
بعد از آن
تا درد هست
تا دلی هست
و تا احساسی
شعر هست
#گیتی_رسائی

از ما تو بریده ای؟
غمی نیست
هرچند بجز تو
همدمی نیست
#گیتی_رسائی

اسیری ، خوب بود. اما به دامت
مرا سوزانده ای ، باشد حرامت
گذشتن گرچه دارد لذتی بیش
ولی من سوختم از اینهمه نیش
نمیدانی چه حالی دارم این دَم
خورم خون دلم را من دمادم
ز هر دردی برایم تازه داری
هزاران رنگ و صد اندازه داری
بریدم بسکه خود را سوده ام من
به زیر بار غم فرسوده ام
رهائی گوئیا هرگز ندارم
اگر آید اجل ، دیده گذارم
زدردم هیچکس را آگهی نیست
برون رفتن ازین غم را رهی نیست
به باید سوختن تا زنده هستم
درین آتشکده درمانده هستم
به سیلی تابه کی رخ را کنم رنگ
برقصیدم به هر ساز تو آهنگ
"رسا" را سوختن گردیده عادت
که باشد درد هایش بی نهایت
#گیتی_رسائی

دلِ گرگ تاریک و ظلمانیست
به چشمان او بره قربانیست
نه رحم است در خصلت گرگیش
که در چنگ او بره زندانیست
#گیتی_رسائی

به آتش دهم گرمی از داغ خویش
زده گرگ دندان ، نه زنبور نیش
مرا ناصحان گفته بودند لیک
چه حاصل که خود کنده ام گور خویش
#گیتی_رسائی

برفتم به قربانگه عشق ، دوش
بدیدم دوصد عاشق می فروش
قدح بارشان بود و غم یارشان
بخوردم از آن جام و گفتند ، نوش
#گیتی_رسائی
![]()
هزاران هزار است دردم ، نه یک
ندانی تو از این هزاران ،نه یک
ز فریاد هرگـــــــــز نگیرم قرار
نگردد گم از صد هزارن ،نه یک
#گیتی_رسائی

گلایه ندارم من از ناکسان
که خوردن دو صد تیرها از کسان
دلم پرزخون است و ،چشمم پراشک
کشیدن چه سخت است ،بارگران
#گیتی_رسائی

قلم در دست من می رقصد اما
به ساز آن نگاه شرمگینت
نمی دانی چه کردی با دل من
که از سینه نمی افتد طنینش
#گیتی_رسائی

نمی دانی در آن لحظه در آن روز
چه کردی با نگاه خانمانسوز
هنوزم بعد سالی، بعد عمری
تنم گرم است مانند همانروز
#گیتی_رسائی

شرم دارم که بدون تو چنین آرامم
تو مپندار بود شهد و شکر در کامم
گله دارم ز فلک جان من آورده به لب
ریخته خون دلم همچو شرر در جامم
#گیتی_رسائی
![]()
بسکه اندر مکتبت پس داده ام
درس وفا
دیگراز رسم وفاداری پشیمان
گشته ام
#گیتی_رسائی

دانم که ندانی و ندانی که چه دانم
آتشکده ای در خود و در خویش نهانم
دانم که تو هم داغ نهادی به دل خویش
این بود چه غوغا؟ به خدا هیچ ندانم
#گیتی_رسائی

بازار ترا ما به کسادی نکشاندیم
تو مشتریان را به خماری بنشاندی
#گیتی_رسائی

ما را نگاه کن که
ببینی نیاز را
ما دیده ایم در نکه تو
ناز را
#گیتی_رسائی

دیگر مکن به مردن من اینهمه شتاب
بس نیست؟ اینهمه کردی مرا کباب؟
هرچند سوختن به خیال تو ساده است
گردیده داستان من و شعله ها کتاب
#گیتی_رسائی

درمن زقفا مینگری
تا که مبادا
از شوق نگاهت
به فلک اوج بگیرم
#گیتی_رسائی

ناکامیهایم را در چمدان سکوت
ریخته ام
و آن را به دوش می کشم
و سنگینی اش را با
غرورم
تحمل میکنم
#گیتی_رسائی

در سینه بجز حسرت دیدار نمانده
بعد ازتو دگر همدم و غمخوار نمانده
رفتیم زبعد تو به دنیای غریبان
زیرا که دگر دلبر و دلدار نمانده
#گیتی_رسائی

جفا کردی و گفتی صبر باید
مرا اینگونه آرامم نمودی
شتابی نیست
در بگسستن از تو
چه سازم؟
بسکه بی تابم نمودی
#گیتی_رسائی

برمن حرام باشد اگر بی تو
لحظه ای
خلوت کنم
کنار دل ِ غم کشیده ام
#گیتی_رسائی

مجنون نداشت حسرت لیلی
چنانکه من
در حسرت وصال تو شامم
سحر نداشت
#گیتی_رسائی

دیگر حریف ما نشود
روز و ماه و سال
پیر زمانه ایم ولیکن
جوان دلیم
#گیتی_رسائی

هرچند رفت عمر .ولی خوش که خواب بود
ما را خیال و خواب ،چو کشتی به آب بود
گاهی که سرد بود و گهی گرم و گاه داغ
خوش بوده خواب ، که نقش سراب بود
#گیتی_رسائی

با این امیــــــد که هـستی کنار من
دلگـــــــرم می روم به سراغ خیالها
آتش بیارِ معرکه ی من خیال توست
گویا که لحظه رفته زدستم چوسالها
#گیتی_رسائی

چرا عشقت به چشمانت سپردی؟
چه سودی از چنین کاری تو بردی؟
ندانی مـــــــن چه حالی دارم اکنون
بــــــــــــدین کار ، آبروی دیــده بردی
#گیتی_رسائی

شنیده ام که نهان کرده ای
غم دل را
چه میکنی تو به آهی
که از دلت خیزد؟
#گیتی_رسائی

با نگاهم گفتمت
درسینه هرچه راز بود
تو زبانِ دیده را
هرگز نخواندی در کلاس
#گیتی_رسائی