عاشقی حرام است

گفتم دگر عاشقی حرام است
در مسلک عشق ، دیده خام است
دل را ندهم به دست دیده
گویند که دل چو بچه خام است
#گیتی _رسائی

گفتم دگر عاشقی حرام است
در مسلک عشق ، دیده خام است
دل را ندهم به دست دیده
گویند که دل چو بچه خام است
#گیتی _رسائی

ایکه عشقت در دلم معنا گرفت
آتشی شد در دلم ماوا گرفت
حال می پرسی چه حال و روزیم؟
هیچ . عززائیل جانم را گرفت
#گیتی _رسائی

با آمدنت به میهمانی خورشید
دعوت شدم
و با رفتنت
ماه به دلجوئیم آمد
و دیگر تو باز نگشتی
#گیتی_رسائی
آب و آتش میهمان عاشق است
آن یکی بر چشم و
وآن دیگر به دل
#گیتی_رسائی

سجر شد، دل به دست باد دادم
به دل من، عاشقی را یاد دادم
ندانستم که راهی پر نشیب است
بدستش تیشه ی فرهاد دادم
#گیتی_رسائی
دردم نبود اینکه تو رفتی
دلم شکست
با خرده های دل
به خودم تیغ میزنم
#گیتی_رسائی
روز بود و ، روز بود و، روزگار
بی نگاهش روزگارم شام تار
گلشنی بود و نگهبانش بهار
گشته بی او آسمانم پر غبار
#گیتی_رسائی
حرفهایش بود همرنگ بهار
آسمانش صاف همچون لاله زار
من در او گم، همچو شبنم روی گل
اشکهایم بر رخم شد شوره زار
#گیتی_رسائی

گویا دل من جام شرابیست که از آن
صد عاشق دیوانه شود مست ز بویش
#گیتی_رسائی
آسمان درد مرا فهمید و
روی از من گرفت
حال از چشم ترم دارد
شکایت میکند
#گیتی_رسائی
در میان دگران دیدمت
ای سرو روان
حال تو بود عیان و غم من
بود نهان
دیده گریان و دلم خون و لبم
تشنه ی می
نیست دیگر بخدا در تن من
تاب و توان
#گیتی_رسائی

نا نباشد خبرت از غم دلسوختگان
نکند در تو اثر ورد غم آموختگان
تو شنیدی؛ و چنین زار ز بیداد کنی
وای اگر باز تو بینی غم افروختگان
#گیتی_رسائی

برای دردهای سینه سوزم
خداوندا نمی بینم دوائی
صدا بشکسته اکنون در گلویم
زبس گفتم خداوندا کجائی؟
#گیتی_رسائی

گفتند مکن شکوه که یار تو جوانست
بیهوده برایش دل و جانت نگرانست
اما چو بزد شانه به گیسوی سیاهش
دیدم که بهر حلقه دلی در نوسانست
#گیتی_رسائی

مجنونم و در دیده ی من خواب حرامست
گلزار جهان بی گل روی تو خزانست
یک لحظه نگاهم به سر زلف تو افتاد
دیدم که دل پیر و جوان بسته به آنست
#گیتی_رسائی

پیش تو ، زبان بستن ما کار خطا بود
چون نیک بدیدم همه اش ، کارخدا بود
رفتی زِ بَرَم با خس و با خار نشستی
این عشق همه درد و بلا بود، بلابود
#گیتی_رسائی

تیر خلاص زد به دلم آسمان عشق
گفتم رها شدم بخدا از فغان عشق
تلخ است این سکوت ،زفریاد تلختر
دیگر زیاد رفته مرا داستان عشق
#گیتی_رسائی

رخم شد شوره زار از اشک دیده
شدم من روسفید از آب دیده
زخِ زردم شده همرنگ مهتاب
چنین رنگین کمانی کس ندیده
#گیتی_رسائی

چون جغد نیمه شبان در هوای تو
مهمان غصه های دل خویش میشوم
اما تو نیستی، دگر عادتم شده
چون کعبه گَرد، مرهم دل درویش میشوم
#گیتی_رسائی

شرم است اینکه نشسته به دیده ام
درد و بلاست اینکه به جانم خریده ام
این عشق نیست، بخدا نیست ،آتش است
این نکته را ز عالم و آدم شنیده ام
#گیتی_رسائی

دنیا برای دردهای من
چه کوچک است
دنیا برای همچو منِ پیر
کودک است
کرده مرا خراب و
خودش شد خرابتر
ما را بسوخت از غم و خود
شد کباب تر
بگذشت از سر ما آبِ
درد و غم
برما ستم روا نمود ه و گوید
مزن تو دم
نامت سیاه گشته نداری
خبر چرا؟
سوزانده ای همه ، همه از
خشک وتر چرا
خوبست میهمان تو هستیم
یک دو روز
جای وفا و مهر چرا
درد سینه سوز؟
گویا حساب تو زحساب
خدا جداست
آخر شنیده ایم صفت کبریا
وفاست
گشتیم خسته، رهاکن تو
جان ما
دیدی به کفر باز نمودی
دهان ما؟
آتش درین جهان و جهنم
درآن جهان
این آشکار باشد و آن
کرده ای نهان
دارد"رسا" شکایت و شکوه
ولی ز خویش
از دل برآید آه ، زمانیکه
گشته ریش
#گیتی_رسائی

تنها توئی
میهمان شبهای تنهائیم
سفره ی دلم را پهن میکنم
پارچی از اشکهایم
نان دو آتشه ی دلم
و با
موسیقی دردهایم
منتظرت هستم
چه دیر می آئی
و چه مهربان به چشمهایم خیره میشوی
کمی می نشینی و سپیده میزند
هنوز مهمانی شروع نشده
بساطم را برای شبهای آینده
جمع میکنم
و تو میروی تا.......
#گیتی_رسائی

گفتی
که چگونه سر کنم با غم عشق؟
گفتم
از من تو دوا مخواه
کین درد
نامش بنهاده اند
"بیدرمانی"
#گیتی_رسائی

نه رنگی مانده بر رویم
سیاهی رفته از مویم
ندارد قوه بازویم
چنان قویم
همان تنها
میان موج سرگردان
دل دیوانه ای دارم
در آتش خانه ای دارم
درین دنیای پر غوغا
خرابه خانه ای دارم
ببین یارب
"رسا" را همزبانی نیست
دگردر تن توانی نیست
درون سینه ی تنگش
صدای رفته آهنگش
بگوشت میرسد یانه ؟
ندارم حسرت بودن
که نابودم ، که نابودم
#گیتی_رسائی

شرح غم دیرینه نشاید به کسی گفت
هردرد برازنده ی جانی نگران است
#گیتی_رسائی

سرمایه ما از دو جهان ،
این دل دیوانه ی ما بود
خندید بهرکس که بگفتیم
چنین است .
#گیتی_رسائی

لب بست آنکه نشانی ز عشق داشت
پروانه ساکت است بهر محفلی که سوخت
#گیتی_رسائی

سهل است گفتن اینکه، من عاشقم
بگذشته ام ز خویش، چرا؟ چون من عاشقم
دردیست عاشقی که ببندد زبان خلق
عاشق ببوده آنکه بگوید ، من عاشقم
#گیتی_رسائی

دو صد دفتر سیه کردم ولیکن
ز دریای محبت
قطره ای بود
#گیتی_رسائی

از صبر بی نهایت من عقل عاجز است
میگوید از چه
ترک وفا را نمیکنی
#گیتی_رسائی