من و دل

چه بازیها نکردی با من و دل
ببین حالا چه مانده از من و دل
بکن شرم زینهمه نا مهربانی
کجا دیدی بدی تو از من و دل
#گیتی_رسائی

چه بازیها نکردی با من و دل
ببین حالا چه مانده از من و دل
بکن شرم زینهمه نا مهربانی
کجا دیدی بدی تو از من و دل
#گیتی_رسائی

هدیه آوردی
به دستت بر لبت هم قند بود
لیک دیدم
جز غمو محنت برای من
درین سودا نبود
#گیتی_رسائی

چرا هرگز نگفتم
چونکه میدانم تو بیماری
به پیش خویش میخوانی
کنی تا مردم آزاری
#گیتی_رسائی

چرا باید تو باشی شام و روزم؟
چرا روز و شب از فکرت بسوزم؟
چرا باید به تو دلبسته باشم ؟
چنین پر بسته و دلخسته باشم؟
چرا آتش گرفتن گشته کارم؟
چرا چون ترا من دوست دارم؟
چرا دل را به دست باد دادم؟
به خود صبرو صبوری یاد دادم؟
چرا از یاد ردم جور و بیداد؟
فروخوردم غمت را جای فریاد؟
چرا باید"رسا" ؟ فریاد تاکی؟
بیا بشنو حدیث ناله و نی ؟
#گیتی _رسائی

کجا دلبر کنم غیر از تو پیدا ؟
که دل بستم برین دیوانگی ها
تو می خندی به روز و حالم اما
شدم من عاشق عاشق کشیها
#گیتی_رسائی

خود شکستم تا که شاید
خودستائی بشکنم
غافل از اینکه شکسته
خودستا تر می شود
#گیتی_رسائی

از غم دوران به هرکس شکوه کردم
گفت بس است
آری ؛ آری
آینه غم را دو چندان میکند
#گیتی_رسائی

دردهایم را شمردم
عدد کم آوردم
کسی هست کمکم کند؟
بعد از بینهایت را؟
گیتی_رسائی

ز بس بوده ام بهر غمها نشان
شدم خسته از زندگی در جهان
که این زندگی نیست مرگ دل است
مرانیست چاره درین لامکان
#گیتی_رسائی

شب تا سحرم ، غم و ؛ غم و، غم
هرگز نشود کمی کم و، کم
خورشید چو عزم آمدن کرد
پوشید غمم لباس ماتم
#گیتی_رسائی

من هرگز برای زندگی بهتر ؛ بد زندگی نمی کنم
من هرگز برای پولدار شدن ؛ در فقر زندگی نمی کنم
من هرگز برای بودن بسیاربهرقیمت درزندگی تلاش نمی کنم
و من هرگز برای با تو بودن ؛ بی تو بودن راتجربه نمی کنم
#گیتی_رسائی

ایکاش تو بودی به خدا پشت و پناهم
دانم که به گوشت نرسد ناله و آهم
امروز به آتش بکشم جان و تنم را
گویند همه عشق تو بودست گناهم
#گیتی_رسائی

بر بام قضا نشسته عمری
تا ریخت تمام برگ و بارم
امروز سپرده ام به فردا
"شاید و اگر" شدست یارم
#گیتی_رسائی

گفتند که رو به آسمان دار
تا درد دوا شود به ذکری
گشتست سیاه آسمانم
کی بوده مرا ز ذکر خیری
#گیتی_رسائی

آفت زده ام
پای به سر تا بُنِ ریشه
رفتی تو و ، شد اشک مرا یار همیشه
این آتش و این آب چه گویم؟
که چها کرد
چون سنگ کنون هست به
غمخواری شیشه
#گیتی_رسائی

سیاهی زندگانی نیست ، مرگ است
هوای زندگی بسیار سرد است
درون گور با راحت خیالی
به خود گوئی که مردم ، احتمالی
ولی وقتی نفس درسینه ات هست
چه کس باورکند قلب تو مُردَست ؟
مرا بین،مرده را بینی روان است
درون سینه بس غمها نهان است
ندارم رغبتی بر بودن خویش
نخواهم باشم اندر این جهان بیش
کجا من سر دهم ؟ گویم شکایت
چه کس گوشش دهد براین حکایت؟
رسیدم بعد عمری گرم و سردی
به درمانت نکوشد هیچ فردی
هنر کن مهربان با خویشتن باش
رها کن خود، برو دشمن شکن باش
خودت باید"رسا" دستت بگیری
گریزت نیست از غم ،تا بمیری
#گیتی_رسائی

ندارم همزبانی آنچنانی
که در رویا کنم من زندگانی
ندارم یارو دارم سوز و دردی
شده همدم مرا رخسار زردی
خداوندا چگونه آفریدی؟
مگر دردو عم و حرمان ندیدی؟
نمیدانم چه سان پایان پذیرد
درون سینه دل باید بمیرد؟
چه سود ازاین نفسهای درونسوز
که شب تاروازآن تاریکتر روز
مراسوزانده ای اندر جوانی
مکن با بنده ها نامهربانی
"رسا" گفتست باتو درد جانسوز
به من راهی بغیر از مرگ آموز
#گیتی_رسائی

با یاد تو میروم به دیدار خدا
خواهم ز برای دل بیمار دوا
شاید که به لطف او زدامت برهم
یا حکم اجل رسد ویا دارشفا
#گیتی_رسائی

ما را زخویش برده
غم روزگار دون
آنکش که گفته
شگر و ثنا گو
بگو کجاست؟
#گیتی_رسائی

به حسرت در کنارت عمر طی شد
بهاز زندگانی ماه دی شد
کنون دورم تو درشرقی و من غرب
ندانم سالهای عمر کی شد
#گیتی_رسائی

تو گفتی کارزار عشق است اینجا
بیا بنگر گذار عشق است اینحا
نبودم مرد بودن در ره عشق
به چشم من عبار عشق است اینجا
#گیتی_رسائی

گه می شوم از خون برون
شاید ترا پیدا کنم
تا شام تارم را زخورشید
رُخَت فردا کنم
گر درد خود افشا کنم
یابشنوی یا نشنوی
ترسم که چون گویم به تو
من خویشتن رسوا کنم
# گیتی_ رسائی

ما سوخته ی نکرده دودیم
آن تشنه ی در کنار رودیم
ما رفته زخویش و بی نشانیم
آری تو همان و ما همانیم
#گیتی_رسائی

آبم ز سر گذشت و
به بودم امید نیست
ترسم ازآن بود
که خیالت زسر رود
#گیتی_رسائی

مرا کردی تو مهمان نگاهت
چرا طاقت نیاوردی زمانی؟
درآن گرمای بودن یا نبودن
گذر کردی چو تیری از کمانی
#گیتی_رسائی

پایمردی در دیار عشق
یعنی عاشقی
ورنه هر گَردی
به روی گل نشیند یک دَمی
#گیتی_رسائی

دل به درد آمد نبودی
حال زارم بنگری
از چه گویم من ؟
شنیدن کی بود این دیدنی
#گیتی_رسائی

آنچه بر لب آمده . گو چیست؟
غیر از جان ما
سر بهر در میزنم
نقش تو آید پیشواز
#گیتی_رسائی

ما را نَبُوَد حسرت و
ما را نَبُوَد کار
جز دیدن رخسار تو و
جامه دریدن
#گیتی_رسائی