خواب ناز



نه آسایش ، نه آرامش، نه راحت
چرا لب را ببندم از شکایت؟
نفس ماندست تنها راه فریاد
تو هم یارب گران کردی بهایت
#گیتی_رسائی

مرا سوزانده ای با خنده هایت
چنین دیوانه کردی تا نهایت
نمیگویم چه ها دیدم شنیدم
ولیکن کی کنم از تو شکایت
#گیتی_رسائی

گفتم تو بگو تا بدهم جان ز برایت
اینست همان هست که دارم به نهایت
گفتا تو برو بپرس قضا را که نوشت
وآنگاه بگویم به چه کس کنم شکایت
#گیتی_رسائی

ســــــلام بر همه آنان که با جُوی مستند
به پای دار نشـــــــستند و عهد نشکستند
سلام بر هــــــمه آنان که دیده بگـــشودند
ز ابر و باد بریــــــدند و خاک بــــــــستودند
سلــــــام به همه آنان که بــــــی شکایتها
ســـــــرای دل بســــــپردند بر اســـــارتها
ســــــلام برهمه آنان که مــــست دیدارند
زخود رهــــــا چو درخــتی که بی برو بارند
ســـــلام بر هــــــمه آنان که داغ دل دارند
به راه حـــــــق که رســــــیدند برسر دارند
ســــــلام برهمــه آنان که دل به غم دادند
زشــــــــام تا به نهایــــــت ،زدیده غـم بارند
ســــــــلام بر هـــــــمه آنان که طالب نورند
زعالمـــــــی بگسستند و بسته ی هـــورند
ســلام بر همه آنان"رســـــــا" که بیـــدارند
هزار جام جهــــــان را به جان خـــــریدارند
![]()