خبراز خیال نیست
![]()
ما را ببین که سوختیم و
خبر از خیال نیست
افسوس رفته بود خیالِ تو
از سرم
#گیتی_رسائی
![]()
ما را ببین که سوختیم و
خبر از خیال نیست
افسوس رفته بود خیالِ تو
از سرم
#گیتی_رسائی
با یک نگاه حال دل من خراب شد
صدها هزار امید ، به یک لحظه آب شد
گشتم اسیر نرگس مست تو این زمان
هرآنچه بود در نظرم چون سراب شد
#گیتی_رسائی
![]()
داغ است بر دل شاعر نه شعر ناب
از دل برآمدست ، ولیکن دلی خراب
آتش زندچرا؟ که همان داغِ سینه است
زیرا که زفته است ز دستش توان و تاب
#گیتی_رسائی

تا صدا هست ........
مهم نیست که گوشی باشد
#گیتی_رسائی

چون حماری کشیده بار به دوش
در غبار گناه ، درمانده
حال مارا چنین خیال نما
نیمه راهیم ، لیک وامانده
#گیتی_رسائی

دریا دلست آنکه به امواج میزند
اندر کویر نیست نمی
سنگ خاره ایم
#گیتی_رسائی

اوج جان کندن ما
وسعت شادی شماست
وه.............
ترازوی الهی چقدر میزان است
#گیتی_رسائی

ما را به بزم دلبر جانان گذار نیست
روی سیاهمان شده همرنگ بختمان
#گیتی_رسائی

یلدا چشم بی خواب می خواهد
دل بی تاب می خواهد
تا آرامش بخش بودن را
تجربه کند
و من عمریست به دنبال
یلدایم
#گیتی _رسائی

در بارگاه عشق تو بودی و ماو دل
در حسرت توئیم به فدای تو ماو دل
حالا بریده ایم و نداریم حال خوش
پرسیدنی که نیست دگر حال ماو دل
#گیتی_رسائی

با تو هستم ، عاشق دیرینه ام
خنده هایت را هنوزم دوست دارم
گریه هایت را هنوزم دوست دارم
آن صدای مبهمت را
آن نوای پر غمت را
آن صدا را آن صدارا من هنوزم
دوست دارم
با تو هستم ، عاشقانه من هنوزم
آن هوائی را که تو در آن
نفسهایت به گرمی می نشیند
دوست دارم
#گیتی _رسائی

دریــن زمانه ی دون ، حال ما نگر گردون
کـــــه هــست درد و بلا از برای ما قانون
گــریز نـــیست که راه فرار مسدود است
خیال خوش منما و ، مــزن به دل صابون
#گیتی _رسائی

تو گفتی به هر درد ، بودن خوش است
غزلهای زیبا برایش سرودن خوش است
اگر درد داری ، بحند و منال
چو هستی، بهرحال بودن خوش است
*************
ولی من ز بودم دگر خسته ام
ز اوج و فرودم دگر خسته ام
به هر رنگ گردیده ، من دیده ام
رسیدست آتش به پودم ، دگر خسته ام
**************
کنون مانده ام با غمش چون کنم؟
چو پیچد مرا ، با خَمَش چون کنم ؟
حیا نیست گویا در او ذره ای
بسازم به آهش ، دَمش چون کنم ؟
***************
شنیدم گهی مرگ مشکل گشاست
زبس زندگی پر ز درد و بلاست
رسا" درد دارد ، زبان بسته است
گمانم فقط مرگ بر او دواست
#گیتی_رسائی

از ما خبرت نیست که
این رسم زمانست
صد درد ازین عشق
درین سینه نهانست
#گیتی_رسائی
![]()
عمرها می گذرد بر همه کس
اما من
سوختم ثانیه ها تا ز جهان
بگذشتم
#گیتی_رسائی

خاطراتم را نوشتم تا بماند بعدِ من
بیدلی آمد، دلی دادو ، فغانی کردو، رفت
#گیتی_رسائی

ما را ز سرا پرده ی عشاق نرانید
ما سوختگانِ درِ میخانه ی عشقیم
گیتی رسائی

آن را که بود حسرت یک عمر عاشقی
دیدی چگونه بی هوس از عاشقی گذشت؟
وقتی که داغ هجر به پیشانیش نشست
گیتی رسائی

باران ز جنس ِ آب و
من از جنس خاکِ سرد
بر من ببار تا که
گل آلوده ام کنی
من خوشدلم که
زنده بگورم تو می کنی
گیتی رسائی

بر داغِ دل من آسمان می گرید
چون ابر گذر ز کوچه ی ما می کرد
گیتی رسائی

لذت ز هیچ لحظه ی بودن نبرده ام
گویا که نیستم به جهان ، جسم مرده ام
از هرکسی به جای وفا دیده ام جفا
از دست دوست بیشتر از خصم خورده ام
گیتی رسائی

همچو آئینه به هجران تو عادت دارم
لحظه ی وصل تو ، کوتاه تر از
لذت ماست
گیتی رسائی

ما را هوای عشق چه بیمار کرده است
آری هوای عشق ، چه بیمار گونه است
گفتند عاشقان و ندیدند حال ما
در این دیار حال من اما، نمونه است
گیتی رسائی

بر درد من دوا تو نداری، طبیب عشق
چون نقش توست بر تن و جانم بلا شده
گیتی رسائی

دیگر خراب گشته به چشمم جهان ، خراب
بیش از همه زدست خودم می کشم عذاب
آشفته هستم و نَبُوَد راه ِ پیش و پس
دیگر مپرس . گر که بدانی شوی کباب
گیتی رسائی

گاهگاهی
میشود من در تو باشم چون عباری؟
یا کشانم دستهایم را چو شاخه من به مویت
آرزو دارم
آرزو دارم . مکن عیبم مرا از خود مرنجان
وه نمیدانی چه حالی داشتم با عشق پنهان
گاه مست و گه غزلخوان
گاه رنجور و پریشان
گاه گرما بخش و سوزان
گاه یخ مثل زمستان
پس مرا از خود مرنجان
سخت تاوانی مرا دادست دوران
عشق پنهان
گیتی رسائی

ما را به دست می کشی میـــرانیم به پا
مـــــــــــعتاد میکنی و سپس میدهی دوا
آتــــــــش مزن تو بر دل و آتشنشان مشو
یکبار نـــــه بــگو، وَ رهـــا کن مرا ، رهــــــا
گیتی رسائی

ندانستم چه گفتی با نگاهت
که آتش زد به جانم برق آهت
فروزاندی مرا ؛ شاید ندانی
گذشتم نازنینم از گناهت
گیتی رسائی

منم همچو قوئی هوس وقت مردن
روم گوشه ای زار و تنها بمیرم
در آن گوشه خوانم غزلها ولیکن
بترسم از آندم که رسوا بمیرم
ترا می پرستم . چه گویم ؟ ندانی
به دور از تو و ، مست و شیدا بمیرم
شب و روز یاد تو شد همدم من
نداری خبر زین معما بمیرم
دلم را نبردی، به تو هدیه دادم
شدم خار تا پای گلها بمیرم
ندانی چه سوزیست برجان عاشق
چنانی که سر مست و شیدا بمیرم
زچشمان خونبارم امشب و هرشب
شود همچو دریا ، همانجا بمیرم
"رسا" رفته از خویشتن کو مجالی؟
هوس هست تنها چو قوها بمیرم
گیتی رسائی

در هاله ای ز نور ترا گاه دیده ام
اما نه .........
خواب بوده ام
انگار خواب دیده ام
تو در خیال من همه شب
تا غروب عشق
در رفت و آمدی
اینست زندگی
عاشقانه ام
گیتی رسائی

درعشق تو من ،جز هوس خام ندیدم
از باغ جمال تو بجز خار نچیدم
لب تشنه تو مارا لب دریا بنشاندی
افسوس بسی دیر من از خواب پریدم
گیتی رسائی

درد و بلاست ، اینکه به گفتار زندگیست
واله که نام بهترش انگار مردگیست
آتش زدی به کام و تو گوئی تنور گرم
دردیست واله ، نه انکار ِ ِ بندگیست
گیتی رسائی