کارخدا بود

دل بردن تو زمن ، بسی کار خطا بود
گفتی و ببردی که چنین کار جفا بود
بیچاره منم که مست و تسلیم تو بودم
هرکار که کردی همه اش کار خدا بود
#گیتی_رسائی

دل بردن تو زمن ، بسی کار خطا بود
گفتی و ببردی که چنین کار جفا بود
بیچاره منم که مست و تسلیم تو بودم
هرکار که کردی همه اش کار خدا بود
#گیتی_رسائی

دل را هوس این بود
که در کوی تو باشد
افسوس که در کوی تو
صد دل به فغان بود
#گیتی_رسائی

از سینه دلم برد خیالش
که هنر کرد
آن دل که گرفتار تو شد
دشمن جان است
#گیتی_رسائی

خود خواسته ام ز عشقت آواره شوم
تدبیر نباشد ، آنچه خود خواسته ام
#گیتی_رسائی

گفتی بیا و عاشقی و عشق را
زمن آموز
به من سپار دلت را کنم
شبت چون روز
مرا چوخام بدیدی
دل مرا بردی
گذشت عمر و نشستم
نیامدی تو هنوز
#گیتی_رسائی

گفتم روم ز خویش که شاید
رها شوم
افسوس درد عشق ازین
دردها جداست
#گیتی_رسائی

]چقدر سخت است
دل دادن به دشمن
شود آتش نصیبت
فصل خرمن
بسوزاند دلت
از راه کینه
تو جنس شیشه باشی
او ز آهن
#گیتی_رسائی

دلم سوخت
نه من تنها
هرکه دلی داشت دلش سوخت
هرکه دید آتش گرفت
وخون گریه کرد
اگر دلی داشت
آری اگر دلی داشت
خوش به حال خدا که دل ندارد
او فقط و فقط منطق دارد
#گیتی_رسائی

گفتم تو بگو تا بدهم جان ز برایت
اینست همان هست که دارم به نهایت
گفتا تو برو بپرس قضا را که نوشت
وآنگاه بگویم به چه کس کنم شکایت
#گیتی_رسائی

من درد دلم را به خداهم
نتوان گفت
زیرا که بریدست از او
چشم امیدم
گویا که ندانست
چه دیدم ، چه شنیدم
#گیتی_رسائی

غم ما را نخور ، ما غم پرستیم
چو نقاشان ماهر چیره دستیم
بود غمخانه ها منزلگه ما
در میخانه را با غم شکستیم
زبس دیوانگی دیدند ازما
نبودیم ، هرچه میگفیند هستیم
به تار غم زدیم بر سیم آخر
سیه مستان بما گویند مستیم
مزن لبخند بر روز و شب ما
که پیمان بسته ی روز اِلستم
درین بازی اگر بازنده بودیم
دلی را بی سبب هرگر نخستیم
"رسا" گونه خموشی پیشه کردیم
ره سوداگری بر دیده بستیم
#گیتی_رسائی

یک شب جگر خون شده آمده به کنارم
گفتا که ز چشمان تو پیداست غم و درد نهانم
#گیتی_رسائی

ما را تو شکسته ای به رویای محال
هرروز به یک بهانه در جنگ و جدال
بی خویشتنم نموده ای با نگهت
و آنکه ز برم رمیده ای همچو غزال
#گیتی_رسائی

جای تو با آینه دارم سرِ راز و نیاز
تا نگاهش میکنم . زُل میزند بر دیده ام
آخر او نقش ترا در دیدگانم دیده است
#گیتی_رسائی

بیهوده منال . زندگانی اینست
باریست به دوش ما . بسی سنگین است
خم گشته شدیم زیر این بار گران
تا لحظه ی آخر این جهان رنگین است
#گیتی_رسائی

میزنم چو ب مدارا از جفایت بر لبم
میزنی خنده ، نمیدانم چه در من دیده ای
#گیتی_رسائی

رنگ زردم طعنه ها بربرگ
پائیزی زده
بد قراری هست بین عاشقان
دل مردگی
#گیتی_رسائی

می زد هزار طعنه به ما
چشم مست تو
بیچاره چشم ما
که سزاوار اشک بود
#گیتی_رسائی

طلب کردی ز من دار و ندارم
ولی جائی به قلبت گو ندارم
چه حاصل برده ای زین سرگرانی؟
زمن بگذر که رنگ و رو ندارم
#گیتی_رسائی

آتش زدم به آنچه ز تو در خیال بود
از ما و من نمانده جز
تلِ خاکستری به جا
حالا بیا به باد بده
هستی مرا
#گیتی_رسائی

هرچه آمد بر سرم
گفتم که اینهم بگذرد
خنده ها شد اشک سوزان
گفتم اینهم بگذرد
دل شکست ودیده ام خونین شد
از صد غم که دید
سینه ام شد پاره پاره
گفتم اینهم بگذرد
#گیتی_رسائی

چون نفس بود مرا
دیدن هر روزه ی تو
تا تو رفتی
نفس من به شمارش افتاد
#گیتی_رسائی

بسکه گفتم که پشیمانم
ازین دل بستن
رنگ افسوس گرفتست
همه جان و تنم
#گیتی_رسائی

انسان چه کرده است به درگاهت ای خدا
کو را چنین اسیر به بندش کشیده ای؟
یک روز خوش به بخت کسی من ندیده ام
یا خواسته یا نخواسته به بندش کشیده ای
یک روز لذت دنیا و عیش و نوش
یک عمر مبتلای درد به بندش کشیده ای
با دست خویش میبریش به نا کجا
بی اختیار و جبر به بندش کشیده ای
گفتی که قادرم بهمه کار بندگان
با فکر دوزخت تو به بندش کشیده ای
گویا که داده ای تو کمی عقل و هوش را
یارب هزانکه داشت به بندش کشیده ای
مجنون رهاست ،عاقل بیچاره در عذاب
انگار جا به جاست به بندش کشیده ای
گر بگذری تو از خدائی و ما را رها کنی
دیگر رهاست آنکه به بندش کشیده ای
باور کجا کند که بهشتی در آن سراست؟
گفتا "رسا" توئی که به بندش کشیده ای
#گیتی_رسائی

کاش آن رو به او می گفتم
که چقدر عاشق چشمان سیاهش هستم
رفت در پیش نگاهم گم شد
حال در گیر گناهش هستم
#گیتی_رسائی

هزاران رنگی و اما زنی گولم که بیرنگی
به ظاهر نرم و آرامی ، به باطن همچنان سنگی
همیشه دیر می فهمم . نمیدانم چرا؟ یارب
چرا باید به رفص آیم بهرساز ی و آهنگی
#گیتی_رسائی

زین بیش مرنجان تو منِ بی خبر از خویش
در کوی تو عمریست شدم بی خبر از خویش
ترسم که چو آئی گذری پای تو بوسم
مجنون صفتم ، بی خبرم، بی خبراز خویش
#گیتی_رسائی

گفتم برو خوش باش که ما از تو گذشتیم
گفتی که غلط بود که ما دل به تو بستیم
هرچند که بی تو به عبث عمر بشد طی
زآن پیش که مار ابشکستند ، شکستیم
#گیتی_رسائی

ما را بشکست همچو جامی
چو خواست که ترک دل بگوید
#گیتی_رسائی

تاجِ گل بر سر گذارد
آنکه مقتون خود است
چشم ظاهر بین فریب و گول
ظاهر می خورد
#گیتی_رسائی