مارا بسوخت

ما را بسوخت آنچه که نامش
وفا بُوَد
بُرد آن کسی که
کسبش و کارش جفا بُوَد
صدها حدیث گفت فلک
زیر گوش ما
اما نگفت آخرِ این ره
کجا بُوَد
#گیتی_رسائی

ما را بسوخت آنچه که نامش
وفا بُوَد
بُرد آن کسی که
کسبش و کارش جفا بُوَد
صدها حدیث گفت فلک
زیر گوش ما
اما نگفت آخرِ این ره
کجا بُوَد
#گیتی_رسائی

دل را به تار موی تو بستن ، خطا بُوَد
چون مرده ای که چشم امیدش دوا بُوَد
دیوانگّی ما به گذشت زمان گذشت
عاقل شدیم و این زعطای خدا بُوَد
#گیتی_رسائی

آسوده باش از من واز دل جدا شدی
چون سکّه زمانه ی ما بی بها شدی
دارد اسیر صبر و توانی ، خیال کن
برجان خسته ام نه دوا، چون بلا شدی
#گیتی_رسائی

درکوی عاشقان همه شور و شرر به پاست
این آتشیست ذره ذره آن حکم کیمیاست
دلدادگان دل از من و ما بر گرفته اند
اما حساب ما ز حساب همه جداست
#گیتی_رسائی

دل باخته بوده ام
جگر سوخته ام
این رسم مگو
من زکه آموخته ام؟
در ماتم تو
سیه نمودم کاغذ
در حسرت تو
چشم به ره دوخته ام
#گیتی رسائی

ازین شادم . ازین حالی که امشب
وزین احساس بی تابی که امشب
سراپای وجودم را گدازد
"رسا" دارد هوای یاری امشب
#گیتی_رسائی

درون شوق . اشکم با غم آمیخت
چنان آبیکه با آتش در آمیخت
هنوزم در شگفتم زین معما
که یارب از چه جانم باتو آمیخت
#گیتی_رسائی

به رویم آسمان می بارد امشب
گمانم خاطراتت یادم آمد
کجا هستی؟ نمیدانم کجائی؟
خبر آورد باران. یادم آمد
#گیتی_رسائی

سلام بی جوابت پر ز عشق است
چو آئینه نگاهت پر ز عشق است
اگر چه حال و روزم را ندانی
ولی دانم هوایت ساز عشق است
#گیتی رسائی

هنوزم ناتمامم اندرین سوز
کجای سینه ی من جا گرفتی؟
نه درمانی .نه پایانی .نه شوری
تو چون جان در تنم ماوا گرفتی
#گیتی_رسائی

هرکس که دید گفت
عاشق و مست و بلا کشیم
بیهوده نیست می شنوی
ما در آتشیم
#گیتی_رسائی

میسوزم و به لب بجز از ناله هیچ نیست
در شهر ِ سینه ام هم جز تاب و پیچ نیست
آزرده ام . خیال رهائی کُشَد مرا
کی میرسم به منزل آخر که هیچ نیست
#گیتی_رسائی

گفتند از رو تو رَوی
همره صبا؟
گفتم هوای اوست مرا میدهد
به باد
#گیتی_رسائی


بردیــــــده زنگ نیـــــــست
بر دیده ات نگر که
شرر میزند به جان
#گیتی_رسائی

کردم هوس که راز دلم بر ملا کنم
شاید به این بهانه خودم را رها کنم
اما نشد که بستن لب بود عادتم
پس به بود که درد به هجران دوا کنم
#گیتی_رسائی

دل رفته
به سینه هست جایش خالی
در شهر ندارد هیچکس احوالی
هرگوشه به ماتمی دلی میسوزد
دلسوخته را کجا بود آمالی؟
#گیتی_رسائی

چرا درمان نمی بینم درین دهر؟
چرا در جام ما ریزد جهان زهر؟
چرا باید بسوزیم و بسازیم؟
توگوئی هست با ما آسمان قهر
#گیتی_رسائی

دگر از درد گفتن خسته هستم
ز حرف سرد گفتن خسته هستم
ولی ناچارم از دل باز گویم
تو گویی طایر پر بسته هستم
#گیتی_رسائی

شنیدم آگهی از روز و حالم
که چون پروانه سوزد پَّرو بالم
ولی دیدم عبث دلبسته بودم
فقط باید درین سودا بنالم
#گیتی_رسائی

بدیدم استخوان عاشقان را
پس شاید هزاران سال در خاک
هنوزم دست در گردن نهاده
که گشته سینه شان از عاشقی چاک
********
ولی در من نمانده هیچ احساس
چو قلب مردگان افتاده از کار
فقط با جبرِ بودن زنده هستم
کجای عشقی ؟ کجا عاشق؟کجایار؟
**********
هوای عاشقانه نیست در سر
ندارم آرزوی یار . دیگر
همان بهتر که در تنهائی خویش
غزل خوانم ولی با دیده ی تر
**********
ازین رو در تب ِ تنهائی خویش
به گور تار میگیریم ماوا
در آندم نیست دیگر حسرت اما
زبد بدتر "رسا" بشنیده آوا
#گیتی_رسائی

در مسلخ خیال تو، قربانی غمم
اندر جهنم خیال ، به دربانی غمم
هرچند دور مانده ام اما درین خیال
هر روز و شب زعشق به مهمانی غمم
#گیتی_رسائی

نمیخواهم که دلگرم تو باشم
و یا گهگاه سرگرم تو باشم
رهائی حسرتم بود از غم تو
چو دانستم که پابند تو باشم
#گیتی_رسائی

نمیدانم خدا . ماندم کجائی؟
به خوان اغنیا یا پیش مائی؟
رگ خوابت گمانم دست آنهاست
دراینجا نیست از تو رد پائی
#گیتی_رسائی

به نامردان تو عز و مال دادی
به صد نعمت به آنها حال دادی
درین ماندم طرفدار که هستی؟
به ما بد درد و بد احوال دادی
#گیتی_رسائی

طرفدار که هستی؟ من ندانم
به رویم دیده بستی. من ندانم
تو بودی بی وفا . من پایمردم
به دنبال چه هستی؟ من ندانم
#گیتی_رسائی

مرا با تو دگر کاری نباشد
به قابی، لیک دیواری نباشد
نشانی از تو اندر دل ندارم
دگر حسرت به دیداری نباشد
#گیتی_رسائی

من از درد ای خدا ، آکنده هستم
تو یارب صاحبی من بنده هستم
خبر از تو ندارم بس زمانیست
ازین احساس خود شرمنده هستم
#گیتی_رسائی

خدایا کفر ، ایمانم گرفته
زپا تا سر همه جانم گرفته
ز درمان گوئیا کارم گذشته
سیاهی پاک دامانم گرفته
#گیتی_رسائی