نبردم لذتی



هرگز مپسند این چنین خوار شوم
درحسرت یک لحظه ی دیدار شوم
هرجاکه روم کجا بمن خوش گذرد؟
چون کودک بینوای بیمار شوم
#گیتی_رسائی

روزی که شدم عاشق چشمان سیاهت
انگار جهان در نظرم باغ جنان بود
آن روز که دادم دل دیوانه به راهت
انگار نه انگار جهان در گذران بود
آن روز که بی باده مرا مست نمودی
انگار همه جان و دلم در غلیان بود
آن روز که درچشم من افتاد نگاهت
انگار که چشمت نگران ِ دگران بود
آن روز که دل دادم و بردی تو به یغما
انگار که صاحب دل دیوانه جوان بود
آن روز که دیدم غم دل را به نگاهت
انگار نه انگار که عشقی به میان بود
آن روز که میسوخت دلم در تب ودرتاب
انگار نبودی و غمت مونس جان بود
آن روز مرا دیدی و، امروز کجائی؟
انگار"رسا" این همه بازی زمان بود
#گیتی_رسائی

سنگین ترین غمی که کشیدم
به عمر خویش
وآن آتشی که سوخت
همه آشیانه ام
گویا تمامیش
همه وهم و خیال بود
#گیتی_رسائی

مرادر دل غم دنیاست اما
نه دلبندی، نه دلداری، نه یاری
پس این دنیا نمی ارزد به کاهی
فقط بر دوش ما بنهاده باری
#گیتی_رسائی

لب بسته ام که آتش دل را نهان کنم
خواهم توان سوختنم ، امتحان کنم
باید که خویش را بنوازم به درد خویش
گر حل شود به عقل، چرا با زبان کنم
#گیتی_رسائی

خوش آن کسی که نیاید به این جهان خراب
کنند مست و ز داغِ دلش دهند کباب
به جبر آمده ایم و به جبر می گذریم
نکرده ایم گناه و ندیده ایم ثواب
#گیتی_رسائی

مرا باشد غمی در دیده ، ای جان
که با مردن شود در گور پنهان
ندانی یا نخوانی ، چون عیان نیست
چنان نشتر زند بر دیده سوهان
#گیتی_رسائی

سرای عشق را دیدی و رفتی
نوای ناله بشنیدی و رفتی
درست اینکه دورد از کُنده خیزد
ولی طاقت نیاوردی و رفتی
#گیتی_رسائی

کسی خواند غم دل را ز دیده
که بر دیده ز دل خونها چکیده
نخوانده ، اوستادِ غم شناسیست
که صد پرده ز رسوائی دریده
#گیتی_رسائی

به خود هرگز نمیدیدم که روزی
دلم اینگونه در بند تو باشد
ولی امروز میبینم دلم را
که با صد درد پابند تو باشد
#گیتی_رسائی

به بیداد ِ زمانه آفرین باد
که از بیچارگان هردم کند یاد
ز خوشکامان ِ دنیا شرم دارد
کجا دل می سپارد او به فریاد
#گیتی_رسائی

داس ِ غم کُند نشد
اینهمه کوبید به ما
گاه بر سر بزند
گاه کَنَد ریشه ی ما
#گیتی_رسائی

آسمان درد من و . درد ترا. کی داند؟
او ز رخساره ی ما کی غم ما را خواند؟
میزند تیشه ی خود را به ته ریشه ی ما
مانده ام کی . به چه حالی؟ غم ما را داند
#گیتی_رسائی

دل ما را به صد ترفند بردی
غم ما را ولی هرگز نخوردی
وفا کردم جفا کردی ندیدی
مرا دست هزاران غم سپردی
#گیتی_رسائی

ندانستی چه در دل داشتم من
چه حسرتها که در دل کاشتم من
شدم پیر و هوایت نوجوان است
دگر یادت ز دل برداشتم من
#گیتی_رسائی

مپرس از من چرا؟ این طالعم بود
اگر کردم خطا ، این طالعم بود
به آتش دل سپردم ،سوخت جانم
نشد دردم دوا، این طالعم بود
#گیتی_رسائی



مشو مست این زمان
ازچرخ گردن
کُلَه تا چرخ دادی
دل کند خون
نیازی نیست
گویم از برایت
که این باشد
همیشه نظم و قانون
#گیتی_رسائی

از من به تو نصیحت
دنیا دهد فریبت
هرروز با زرنگی
خامت کند به رنگی
روزی به جاه و عزت
روزی به ناز و نعمت
گردد گهی به کامت
قرعه کند به نامت
گاهی به رسم دیرین
بنشاندت به پروین
چون میش گرگ گردد
آنگه ورق بگردد
وقتی شوی تو بیدار
زین خفتن زیانبار
کان درجهان و ادوار
از تو نمانده آثار
روزت شود شب تار
درمانده و گرفتار
از آینه گریزان
وزکرده ها پشیمان
با جامکی شدی مست
دیدی چه زود بشکست؟
گفتم دهد فریبت
حسرت شود نصیبت
بنگر به حال و زارت
اینجا رسید کارت
نی راه پس نه پیش است
زد همچو مار نیشت
گفتا"رسا" حذر کن
باد از سرت به در کن
#گیتی_رسائی


بی هوا آمد هوایش در سرم
نیست جز حسرت ازآن پس دربَرَم
آشنایان و حریفان رفته اند
ناشکیبائی شده همبسترم
#گیتی_رسائی

شرم کردم که به هنگام وداع
اشک چشمم به تو گوید رازم
تو ببینی و تاسف بخوری
نشدی همدم و هم پروازم
#گیتی_رسائی

توئی آتش ، منم خاکستر تو
چو اشک افتادم از چشم تر تو
درون خواب چون دیدم رخت را
بشد حسرت شوم همبستر تو
#گیتی_رسائی

توئی تنها، توئی شرح وجودم
توئی تو ، باعث روح سجودم
توئی تو، لذت بود و نبودم
توئی تو ، آسمانم ،تار و پودم
#گیتی_رسائی

نبخشیده یزدان، امانت نهاد
و هر نعمتی را به ما وام داد
بگیرد به هرجا که باشد صلاح
زجسم و زجان و ردا و کلاه
کند امر باید ستایش کنی
بهر داده ای شکر بخشش کنی
بگفتا ، به تو داده ام من وجود
زبالا و پستی و از تار و پود
********
بگفتم
چراداغیش پس بگیری ز ما؟
به صدها هزاران .به درد و بلا؟
دل خون چه لطفی به بار آورد
جگر را بخونابه می پرورد
پراز اشک باشد همه چشمها
به هرعضو باشد بسی دردها
ندیدست کس روی شادی به دهر
به هرکس بدادی یکی جام زهر
طلب میکنی آنچه بخشیده ای
مگر داده ها را نسنجیده ای؟
زهر عضو ما درد بر روی درد
ببین ضجه هامان ببین روی زرد
که گوش فلک کر شد از دادمان
ازین آفریدن مشو شادمان
چو حاتم ببخش و دگر پس مگیر
بکن رحم برحال و روز اسیر
"رسا" را مپرس از چه نالیده است
که خون خوردن خلق را دیده است
#گیتی_رسائی